چهره ها

4 بازیگر ایرانی از حوادث تلخ زندگی‌شان می‌گویند

چاقو را زیر گلویم گرفت
رزا آرایش، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون، متولد 1346 در تهران است. او که در رشته مدیریت بازرگانی تحصیلکرده است، بعد از گذراندن یک دوره 6 ماهه بازیگری در تالار محراب، فعالیت هنری خود را آغاز کرد. نخستین تجربه او بازی در فیلم «مسافر غریب» به کارگردانی یوسف جمادی عرب بود. «شام عروسی»، «آیه‌های زمینی»، «رای باز»، «جان سخت» و «حرفه‌ای» از دیگر آثار این هنرمند است.
بدترین حادثه زندگی آرایش، اتفاقی است که اسفند سال گذشته در حوالی چهارراه جهان کودک برای او افتاد. او ماجرا را اینگونه توضیح می‌دهد: «ساعت 10 دقیقه به هفت شب بود. در خیابان الوند داشتم به سمت خانه می‌رفتم که تیزی یک چاقورا روی گلویم احساس کردم. مردی با یک چاقوی خیلی بزرگ مرا تهدید کرد که تمام دارایی‌ام را به او بدهم. کیفم، پالتویم، طلاهایی که به همراه داشتم و گوشی تلفن گرانقیمتی که داشتم گرفت و بعد رهایم کرد. در تمام مدت 2 نفر که همدستش بودند آن طرف‌تر کشیک می‌دادند که کسی این ماجراها را نبیند. من بعد از آن توانستم به خانه بروم اما چنان شوکه شده بودم که تا چند شب نتوانستم راحت بخوابم.»
آرایش ادامه می‌دهد: «نمی‌دانم این قاپ‌ زنی بود، زورگیری بود یا اسم دیگری داشت. اما هر چه بود اثر بسیار بدی در روحیه من گذاشت و تا مدت‌ها احساس ناامنی می‌کردم.»
اما از حادثه‌های خوش زندگی که می‌پرسم، او پاسخ می‌دهد: «هر روز خدا آنقدر زیبا و خوب است که باید قدر لحظه لحظه‌اش را دانست و آن را زندگی کرد. هر روز برای من حادثه‌ای خوش است.»

کم مانده بود به رودخانه خروشان سقوط کنم
فرهاد مهادیان، متولد سال 1353در تهران و فارغ‌التحصیل رشته مهندسی معدن از دانشگاه آزاد اسلامی است. او بازیگری را با فیلم سینمایی «آژانس شیشه‌ای» به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا آغاز کرد و پس از آن به جمع بازیگران سریال‌های تلویزیونی پیوست. مجموعه‌های «همسفر»، «دختران» و «راز شیوا» از عمده کارهای اوست. مهادیان همچنین فیلم‌های سینمایی «راز شب بارانی»، «مردی از جنس بلور»، و فیلم «منفی 18» و…. را در کارنامه خود دارد.
 سریال «کلانتر» که هر هفته از شبکه یک سیما پخش می‌شد، از جدیدترین مجموعه‌های تلویزیونی است که در آنها ایفای نقش کرده است. این بازیگر حوادث زیادی را از سر گذرانده که تک‌تک‌شان برایش مهم است. اما حادثه‌ای در دوران کودکی، هنوز خاطره‌اش با او مانده است می‌گوید: «3 یا 4 ساله بودم که برای عید به همراه خانواده به سفر شمال رفتیم و در جاده چالوس از یکی از کوه‌های جنب یک باغ بالارفتیم. هنگام برگشتن چون من تجربه نداشتم و نمی‌دانستم که برای پایین آمدن باید پاهایم را کمی کج کنم تا سر نخورم، با سرعت سرازیری را به سمت پایین آمدم که متاسفانه آن پایین به رودخانه منتهی می‌شد و من راه بازگشتی نداشتم و مطمئن بودم به رودخانه سقوط می‌کنم و غرق می‌شوم
مهادیان در ادامه می‌گوید: «آن رودخانه به رودخانه قاتل معروف است. چون خیلی‌ها درآن غرق شده‌اند. همان زمان هم پسری در رودخانه افتاده بود که وقتی پدرش به دنبال او رفته بود او هم غرق شده بود.
به هر حال، چیزی نمانده بود که به رودخانه سقوط کنم. ناگهان پدرم از پشت یک درخت بیرون آمد و من را گرفت. او مثل یک فرشته نجات آن لحظه بر من نازل شد و نجاتم داد.»
فرهاد مهادیان معتقد است اگر پدرش نبود، هیچ‌کس دیگری نمی‌توانست در آن لحظه به دادش برسد.
او از یک اتفاق دیگر حرف می‌زند که موجب شده او و دوستش چند ساعت سر در گم بمانند و از ترس بلرزند. این‌طور تعریف می‌کند: «در مقطع دبستان درس می‌خواندم. آن وقت‌ها خانه‌مان در فردیس کرج بود. با یکی از دوستانم دوچرخه‌سواری می‌کردیم و در حین دوچرخه‌سواری با هم گپ می‌زدیم. یک باره سر از شهریار در آوردیم.
آن‌وقت‌ها شایع بود این مسیر، مسیر بچه دزدهاست. گفته بودند آن وقت روز بچه دزدها، بچه‌ها را می‌دزدند. داشتیم فکر می‌کردیم چطور به کرج برگردیم. اما هر چه فکر کردیم، کمتر نتیجه می‌گرفتیم خیلی ترسیده بودیم. بخصوص که بعد از یک مدت رکاب زدن، رسیدیم به جاده‌های خالی و خلوتی که حتی پرنده در آن پر نمی‌زد.
آن روزها نه شهریار خیلی بزرگ بود و نه فردیس. «فردیس فقط یک فلکه اول و یک فلکه دوم بود. به سختی کسی را پیدا کردیم و با ترس از او آدرس پرسیدیم. خلاصه فردیس را نزدیکی‌های غروب پیدا کردیم. اما هرکس نزدیک ما می‌شد، می‌ترسیدیم ما را بدزدد. خلاصه به خیر گذشت.»
مهادیان ادامه می‌دهد: «زندگی فرصت تجربه‌های تلخ و شیرین است. فقط باید کمی حواسمان را جمع کنیم که تجربه‌ها، حادثه‌ساز نشوند.»

وقتی زلزله آمد نتوانستم تکان بخورم
سیما تیرانداز، کارشناس ارشد رشته ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد است او در نقش پزشک مقابل حمید فرخ‌نژاد در سریال حلقه سبز ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا به چهره روز سریال‌های تلویزیونی تبدیل شد.
تیرانداز دوره بازیگری را زیر نظر گلاب آدینه گذرانده. شروع فعالیت سیما تیرانداز از با نمایش‌های آموزشی مدرسه هنر و ادبیات بود. او از بازیگرانی است که بین تئاتر، سینما و تلویزیون در رفت و آمد است. با بازی در نقش کوتاهی در فیلم‌ هامون ساخته داریوش مهرجویی به سینما آمد و سپس در فیلم بانو ساخته دیگر همین کارگردان بازی کرد. اما فیلم سایه‌های هجوم فرصت مناسبی برای هنرنمایی او بود که برای بازی در همین فیلم نامزد جایزه بهترین بازیگر زن در یازدهمین جشنواره فیلم فجر شد. تیرانداز همچنین جایزه بهترین بازیگر زن را از دهمین جشنواره تئاتر فجر برای نمایش مرگ یزدگرد دریافت کرد. سیما تیرانداز به جز فیلم‌های هامون، بانو و سایه‌های هجوم در فیلم‌ها و سریال‌های دیگری همچون جاده عشق، پنجره‌ای رو به باغچه، بی‌بی یون، دور باغ گذشت، وکلای جوان، دومین انفجار، باران عشق، حلقه سبز و چهار بهار بازی کرده است. او می‌گوید: حدود ده سال پیش بود که برای فیلمبرداری یک فیلم مستند به نام [آب،هستی] به شهرستان کنگاور در استان کرمانشاه سفر کرده بودیم. شب در کمپینگی که اجاره شده بود با یک گروه فیلمبرداری خوابیده بودیم. آن شب زلزله آمد. همه در حال جیغ و فریاد و بدو بدو بودند اما من اصلا نتوانستم تکان بخورم و همین‌طور دراز کشیده بودم. این قدر این چند ثانیه‌ای که زلزله آمد به نظرم طولانی بود که احساس کردم یک ساعت این حادثه طول کشیده است. این تجربه بسیار عجیبی برایم بود. بعد از آن فکر می‌کردم چه قدر ما انسان‌ها در مقابل کوچکترین اتفاقی که ممکن است در زندگی‌مان بیفتد ضعیف هستیم. کنگاور منطقه زلزله خیزی است و مردم آنجا دائما زلزله‌های کوچک را تجربه می‌کنند. این تجربه در مورد زلزله‌ای که ‌هیچ خرابی‌ای نداشت ولی باعث شده بود من انسان این چنین دچار ضعف شوم بود و از حرکت باز بایستم تاثیر زیادی روی من گذاشت. همیشه هر حادثه و اتفاق ناگوار و غیرقابل کنترلی حتی تصادف و بیماری باعث می‌شود فکر کنم که چه قدر ما انسان‌ها آدم‌های ضعیف و مغروری هستیم و فکر می‌کنیم که داریم در این جهان کار مهمی انجام می‌دهیم در حالی که همه‌مان به مویی بندیم.

مینی‌بوس ما معلق‌زنان به دره افتاد
رضا ناجی سال 1321 در تبریز به دنیا آمد. او فعالیت هنری خود را سال 1341 با بازی در تئاتر شروع کرد و بعد از آن با وجود علاقه فراوان به هنر و ایفای نقش در تئاتر، مدت‌ها از هنر فاصله گرفت.
ناجی پس از طی دوره‌ای، از طرف مجید مجیدی برای بازی در فیلم «بچه‌های آسمان» انتخاب شد.
بعد از سال‌ها استعداد او در زمینه بازی دوباره کشف شد و توانست در فیلم‌های دیگری چون «تولد یک پروانه»، «باران»، «سوداگر»، «پرنده‌باز کوچک»، «او»، «باغ‌های کندلوس»، «بید مجنون»، «یک قدم تا خدا»، «باد در علفزار می‌پیچد»، «برای آمدنت دعا می‌کنم» و «سرگیجه» به ایفای نقش بپردازد.
در میان تمام این فیلم‌ها هیچ کدام به اندازه بازی در «آواز گنجشک‌ها» برای ناجی مسرت‌بخش نبود.
او به واسطه ظاهر شدن در نقش اصلی این فیلم توانست جایزه خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره برلین را از آن خود کند.
علاوه بر این، جایزه بهترین بازیگر مرد از جشنواره فیلم دمشق برای بازی در فیلم «آواز گنجشک‌ها»، دیپلم افتخار بهترین بازیگری از پانزدهمین جشنواره فیلم فجر، پروانه زرین بازیگری از هفدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان و دیپلم افتخار و جایزه ویژه هیات داوران از بیست‌ودومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر از جمله جوایز این بازیگر به شمار می‌آیند.
اتفاقی که برای رضا ناجی در سال 66 افتاد آنقدر دردناک بود که او را سال‌ها از علاقه‌اش به هنر و بازیگری دور نگه‌داشت. قرار بود نمایشنامه‌ای به نام «گروهبان» را جواد افشار در آن سال‌ها کارگردانی کند.
برای اجرای این نمایش در جشن کارگری، افشار و گروهش عازم اصفهان شدند و اجرای موفقیت‌آمیز آنها باعث شد 7 جایزه این جشنواره را از آن خود کنند.
اما در راه بازگشت که حود ساعت 9 شب بود، اتفاق ناگواری افتاد که برای رضا ناجی خاطره تلخ دوری از هنر را دوباره تکرار کرد.
«در راه بازگشت در جاده زنجان به سمت شهر میانه یکی از چرخ‌های عقب یک اتوبوس از جا کنده شد و با قدرتی باورنکردنی به مینی‌بوسی که ما سرنشین آن بودیم، برخورد کرد.
مینی‌بوس بعد از سه، چهار معلق در دره افتاد. موقع افتادن به دره، در مینی‌بوس باز شد و من به بیرون پرتاب شدم و ضربه سختی به سرم وارد شد. حدود 3 روز در اغما بودم و بعد از آن وقتی به هوش آمدم، متوجه شدم 7‌جای بدنم شکسته است
بازیگر فیلم «آواز گنجشک‌ها» از احساسش در آن شرایط برایمان می‌گوید: «وقتی فهمیدم باید 4 سال در خانه بمانم، احساس خیلی بدی داشتم.
در تمام این مدت هیچ نهادی از من حمایت نکرد و این ‌برایم خیلی دردناک بود، چون احساس می‌کردم فراموش شده‌ام.
من و همسرم روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم و مجبور شدم برای خرج جراحی‌ام، فرش‌های خانه و حتی طلاهای همسرم را بفروشم.
این بزرگ‌ترین شکست من در هنر بود، اما بعد از این ماجرا نه تنها علاقه‌ام به هنر کم نشد بلکه روز به روز بیشتر و بیشتر هم شد.»
 

افراد مشهور دو قطبی: آیا این بیماری آنها را خلاق کرده؟!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا