مادران دلواپس در تلویزیون
تا چند سال پیش بیشتر زنانی که در آثار نمایشی تصویر میشدند زنان خانهداری بودند که بدون هیچ دخالتی در امور زندگی و مدیریت آن بیشتر روز خود را در آشپزخانه سپری میکردند تا فقط مانند یک سرآشپز ماهر صبحانه، ناهار و شام پدر و فرزندان را آماده و به آنها گوشزد کنند که خوردن میان وعدههای خود را فراموش نکنند.
مادرانی دلواپس که مادر بودن خود را فقط در نگرانیهایی مانند چرا دیر اومدی؟ کجا بودی؟ و… به نمایش میگذاشتند؛ اما به مرور و پررنگتر شدن حضور زنان در امور اجتماعی و تصدی آنها بر پستهای مدیریتی، رویکرد آثار نمایشی هم تغییر کرد و مادران هم به عنوان بخشی از نیروی مولد و اقتصادی خانواده به سریالها و فیلمها راه یافتند؛ مادرانی که فقط کارشان آشپزی نبود و فراتر از آن هم رفتند و با شناخت بیشتر از روابط اجتماعی در کنار مردان، مدیریت اتفاقات خارج از خانه را هم به دوش گرفتند.
در چنین شرایطی نقش مادر در آثار دراماتیک بیشتر شد و فرزندان بیشتر به طرف مادر گرایش پیدا کردند چون او را همفکر، مدافع و مشاور خوبی میدانستند؛ اما با گذر این موقعیت تلویزیون به دوره تثبیت نگاه خود به پدر و مادر در آثار نمایشی رسید و فیلمنامهنویسان و کارگردانان شروع به ساخت آثاری کردند که رفتارهای اشتباه اعضای خانواده نسبت به هم را آسیبشناسی میکردند و این بهترین روش است که با شناسایی نقاط ضعف و قوت پدر و مادر در قبال هم و نسبت به فرزندان خانواده منسجم و موفق به نمایش درآید.
حسین سهیلیزاده در سریال «فاصلهها» اختلاف پدری را با پسرش نشان داد که بحرانهایی را برای خانواده رقم میزد، خانوادهای که مادرش را چند سال قبل به دلیل بیماری از دست داده بود و همین خلأ باعث شده بود تا پسرها بیشتر احساس تنهایی کنند. در همین سریال دختر بزهکاری بهتصویر کشیده شد که پدری ناباب و خلافکار داشت و دود این خلافکاری چشم فرزندان او را کور کرده بود.
در سریال «زمانه» هم خلافکاری پدرمحور داستان قرار گرفت و حسن فتحی در این سریال نشان داد که اگر پدر بهسمت خلاف برود و خانوادهاش را رها کند، فرزندان گرفتار هزاران مشکل میشوند. این در حالی است که مادر خانواده هم زنی عادی است و نمیتواند مدیر خوبی برای اداره خانواده باشد به همین دلیل سکان خانه به دست فرزندان افتاده و آنها چرخ زندگی را به هر سمتی که میخواهند، میچرخانند.
در سریال «راه طولانی خانه» که از شبکه آیفیلم بازپخش میشود، خانوادهای به نمایش گذاشته شده که هر کدام خواستههای معقول و غیرمعقول خود را دارند. پدر خانواده که رضا کیانیان، نقش او را بازی میکند همه تلاش خود را میکند تا خواستههای بچههای خود را برآورده کند.
او به اصطلاح به جیب خود نگاه نمیکند و همینجوری برای به دست آوردن دل فرزندان خود به آنها قولهایی میدهد که برآورده کردن آنها واقعا در وسع او نیست. او پدری غیرمعقول است که توانایی نه گفتن به فرزندان خود را ندارد و همین باعث میشود او دچار مشکلات زیادی شود و عاقبت سر از زندان دربیاورد. در چنین شرایطی است که مادر خانواده که تاکنون آرام و سر به زیر مشغول خانهداری بوده از لایه زیرین بیرون میآید و در شرایط بحرانی به جای پدر خانواده به فرزندانش «نه» میگوید و نمیگذارد زندگیشان بیشتر از هم بپاشد.
بازپخش این سریالها از شبکههای مختلف تلویزیون این امکان را فراهم میکند که این آثار را مانند مجموعهای در کنار هم ببینیم و نقاط ضعف و قوت خانواده را پیدا کنیم. با تماشای همین آثار میتوان به این نتیجه رسید که پدر و مادر هر دو ستون خانواده هستند و هیچکدام هر چند قوی هم باشند نمیتوانند جای دیگری را پر کنند. هرکدام ضعیف عمل کنند خانواده دچار مشکل میشود. پدرها چون مدیریت بخش بزرگی از زندگی را بهعهده دارند باید حواسشان جمعتر باشد چون خطای آنها خانواده را نابود میکند و مادران هم باید یاد بگیرند سهم زیادی در مدیریت خانواده در شرایط عادی و بحرانی دارند و فقط با گریه و زاری نمیتوانند تاثیری در امور خانواده داشته باشند. زن و مرد در خانواده موفق یکدیگر را تحتالشعاع قرار نمیدهند، بلکه مکمل یکدیگر هستند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture