زیبایی امریکایی
از همان سالهای آغازین صنعت سینما بحثهای زیادی در زمینه فرهنگسازی این پدیده و تاثیرگذاری آن بر فرهنگ عمومی و الگوسازی و الگوپذیری درگرفت و آرامآرام با سلطه یافتن هالیوود بر سینمای جهان این بحثها عموما جنبه انتقادی یافت.
از همان دوران اولیه هالیوود متهم مهمی در «تبعیض نژادی» شمرده میشد چراکه تمام ستارهها و مدلهایی که ارائه میکرد سفیدپوست بودند. حتی در مقاطعی هالیوود متهم شد که از صاحبان صنایع بهداشتی-آرایشی درآمد کسب میکند تا لوازم و محصولات آنها را تبلیغ کند (مثلا یک رنگ موی خاص یا یک مدل موی خاص که به وسیله یک سشوار یا یک برس خاص شکل میگرفت) اما اوج چالش هالیوود در زمان شکلگیری جنبشهای فمینیستی بود که هالیوود را متهم به «کالا» کردن زنان و تبدیلکردن آنها به عروسکهای پرزرق و برق اما بدون عقل و شعور و کنش مناسب میکردند.
شاید همین اعتراضات عمومی بود که تا حدودی در رویه مرسوم هالیوود تغییراتی ایجاد کرد و باعث شد برخی قوانین معمول هالیوود در مورد «فوق ستارهها» و «الگوهای زیبایی» تغییر کند. در حال حاضر و بهرغم اینکه بازیگران سیاهپوست جایگاه نسبتا ثابتی در محصولات هالیوود دارند و برخی از بازیگران بسیار سرشناس هالیوودی براساس معیارهای معمول «زیبا» ارزیابی نمیشوند اما همچنان بسیاری از اساتید جامعهشناسی، روانشناسی و اخلاق اجتماعی معتقدند معنا و مفهوم کلی واژهای به نام «زیبا» بیشتر از هر نقطهای در جهان در هالیوود تعیین و تعریف میشود.
درواقع مهمترین انتقاد از هالیوود برجسته کردن اهمیت واژه زیبایی جسمی (و آن هم فقط بر اساس تعاریفی خاص) و فراموشی اهمیت واژه بسیار مهم «زیبایی درونی» یا «زیبایی معنوی» است.
اینگونه است که انگار کارخانهای بسیار قدرتمند که تمام جهان خریدار محصولاتش هستند فقط عروسکهای لاغر قد بلند موطلایی چشم روشنی تولید میکند که اگر شبیه آنها نباشی زشتی و در نتیجه طرد میشوی و اعتمادبهنفسی نخواهی داشت و… اینگونه است که هر ساله اخباری منتشر میشود در مورد افرادی که سلامت خود را به خطر میاندازند و تحت جراحیهای متعدد قرار میگیرند تا شبیه یک بازیگر معروف شوند که آخرین آنها یک زن 30 ساله آمریکایی بود که 28 هزار دلار هزینه کرد و حدود 6 ماه در بیمارستان بستری شد تا پس از 3 جراحی دشوار کمی شبیه جنیفر لارنس، بازیگر تازه مشهور شده شود.
اگرچه این مدل الگوسازی قطعا غلط و نامناسب است اما باید تصدیق کرد از برخی جهات نکات مثبتی هم دارد، در دههای 50 و 60 میلادی بود که تصویر لبخندهای زیبا با دندانهای سفید باعث شد اهمیت دادن به بهداشت دهان و دندان جدیتر گرفته شود و عملا بسیاری از مردم جهان به بهداشت دندانهایشان بیشتر از قبل اهمیت بدهند.
این اتفاق به شکل محسوستری در مورد تناسباندام هم افتاد و بسیاری از مردم جهان به این فکر افتادند که باید به تناسب اندام و داشتن وزن مناسب اهمیت بیشتری بدهند و به فکر این بیفتند که با داشتن رژیمغذایی مناسب و انجام ورزشهای مناسب دنبال کاهش کیلوهای اضافی وزن خودشان باشند و توصیههای پزشکی متخصصان پزشکی و تغذیه را برای داشتن اندامی بهتر جدیتر بگیرند.
اتفاق مثبت دیگر هم در مورد سیگارکشیدن افتاد، در حالی که فیلمهای سینمایی در دهههای قبل از عوامل اصلی جذب جوانان به سیگار شمرده میشد اما با تغییر سیاستها و کاسته شدن از شمار نمایش بازیگران سیگار به دست و حتی تبلیغ برای سیگار نکشیدن در فیلمها، از گرایش به مصرف سیگار در بسیاری از جوامع کاسته و عملا سیگار کشیدن به ضدارزش تبدیل شد.
شاید بهترین حرف را در مورد این موضوع اوپرا وینفری زده باشد، بازیگر و مجری که از نظر معیارهای معمول به هیچوجه نتوان او را «زیبا» شمرد. این چهره بسیار محبوب میگوید: «مهمترین نکته این است که بفهمیم سلامت زیبایی است، یعنی هر چیزی که به سلامت انسان کمک کند میتواند زیبایی شمرده شود و این چیزی است که سینما باید آن را تبلیغ کند، یعنی هر عادت مضر و بد تبلیغ نشود و هر عادت و هر رفتار خوب تبلیغ شود و فرد زیبا کسی باشد که سالم است هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روانی.»
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture