چهره ها

بررسی خواندنی فیلم فروشنده از نظر روانشناسی

بررسی فیلم فروشنده

«فروشنده»، تازه‌ترین فیلم اصغر فرهادی، نماینده سینمای ایران در اسکار امسال است. این فیلم، کمی پیش‌تر، توانست جایزه جشنواره معتبر کن را نیز از آن خود کند. شاید تعدد جوایزی که اصغر فرهادی از جشنواره‌های معتبر خارجی دریافت کرده، باعث شده است که خبر درخشش فیلم‌های او در بیرون از مرزهای کشورمان چندان شگفت‌زده‌مان نکند. اما مساله فقط این نیست.

فیلم تازه این کارگردان کاربلد، علی‌رغم تمام تلخی‌های ظاهری و باطنی‌اش، بسیاری از مخاطبان ایرانی را نیز با خود همراه کرده و همچنان با استقبال گسترده مردم در سینماهای تهران و شهرستان‌ها همراه است. گذشته از اینها، «فروشنده» در داخل کشورمان به دلایل مختلفی به بحث‌برانگیزترین فیلم این کارگردان تبدیل شده و موافقان و مخالفان سرسختی دارد.

فروشنده، حریم خصوصی و PTSD

فرهادی می‌خواسته یک شخصیت پخته و انسانی از رعنا بسازد، در حالی که از دیدگاه روان‌شناختی، «انسان‌دوستی» و «مدیریت خشم» مربوط به «فراخود» است و نمی‌توان واکنش‌های هیجانی «نهاد» انسان را نادیده گرفت. «خشم»، «نفرت» و «میل به انتقام» اولین واکنش‌‌های هیجانی هستند که به ‌صورت طبیعی در یک زن که در چنین شرایطی قرار گرفته، سربرمی‌آورند.

فیلم «فروشنده» با هیجان ترس شروع می‌شود و از همان ابتدا مخاطب را میخکوب می‌کند. شکاف‌های عمیق و ناگهانی در دیوارها و ترک در شیشه‌ها این ترس را که هر لحظه این ساختمان فرومی‌ریزد، القا می‌کند. فرار ساکنان از راه‌پله، فریادهای آنها و تلاش برای نجات نوجوانی که نمی‌تواند راه برود، همه حکایت از یک وضعیت هولناک دارند، اما مخاطبی که تا لحظه پیش از ترس میخکوب شده بود، متوجه می‌شود احتمال خرابی ساختمان، هرچند می‌توانست جدی باشد، اما در این داستان مساله خیلی مهمی نبوده است. کارگردان نسبت به هر هیجانی که در ذهن مخاطب برمی‌انگیزد، مسوولیت دارد. فرهادی می‌توانست از امکانات این صحنه استفاده بیشتری کند، در حالی که هیچ نگاه تحلیلگری پشت این ماجرا نبود و به درون‌مایه فیلم کمکی نمی‌کرد.

این حادثه و نگرانی‌هایی که در پی داشت، با جریان بعدی فیلم به کلی بی‌ارتباط بود. تنها پیامد این حادثه آن بود که عماد و رعنا خانه دیگری را اجاره کردند. اگر هر اتفاق کوچک دیگری به تغییر خانه آنها منجر می‌شد، در روند داستان هیچ تفاوتی ایجاد نمی‌کرد. از این مساله که بگذریم، فیلمنامه بسیار ساختارمند بود. انتظار می‌رفت مانند کارهای دیگر فرهادی با مضمون «دروغگویی» مواجه شویم اما این فیلم داستان دیگری داشت و از این منظر شبیه کارهای قبلی این کارگردان نبود.

درون‌مایه این فیلم «ورود به حریم خصوصی» است. این دغدغه در کل فیلم جاری است و شالوده داستان را قرص و محکم می‌کند. از همان ابتدا دغدغه ورود به اتاقی که وسایل مستاجر قبلی در آن قرار دارد، مخاطب را با چالش ورود به حریم خصوصی روبرو می‌کند. ممنوعیت ورود به حریم خصوصی دیگران، یکی از اصول اولیه اخلاقی است. یکی از مشکلات فرهنگی جامعه ما این است که مردم به راحتی به خودشان اجازه ورود به حریم خصوصی دیگران را می‌دهند و از این رو، این فیلم روی یکی از ضعف‌های مهم و متداول فرهنگی دست گذاشته است.

عماد، معلمی با شخصیت فرهنگی، قانونمند و اخلاق‌گراست اما گویی آب که باشد، شناگر خوبی می‌شود و روی همه اصول اخلاقی خود پا می‌گذارد، بنابراین شخصیت‌پردازی عماد واقعگرایانه و درست بود. با اینکه عماد مخالف ورود به حریم خصوصی بود و حتی در یک موقعیت به خانمی‌ که در تاکسی به او تهمت زده بود، حق داد و توانست خشمش را کنترل کند، اما می‌بینیم که جایی در نقش یک کارآگاه می‌رود و نامه‌های خصوصی مستاجر قبلی را می‌خواند.

جایی که «نفع شخصی»‌اش مطرح بود، قانون ممنوعیت ورود به حریم خصوصی را نقض کرد و وارد اتاق مستاجر قبلی شد و وسایلش را بیرون ریخت؛ درست مانند فیلم جدایی نادر از سیمین که نادر با همه تاکیدی که روی راستگویی داشت، آنجا که صحبت از نفع شخصی‌اش بود، به دروغ گفت که از بارداری مستخدم اطلاعی نداشته است. عماد یک جای دیگر هم وارد حریم خصوصی دانش‌آموزش می‌شود و عکس‌های گوشی همراه او را برخلاف میل دانش‌آموز می‌بیند و نه‌تنها به التماس‌ها و قسم خوردن‌های او اعتنایی نمی‌کند، بلکه با مطرح کردن عکس‌های مستهجن آبروی او را در کلاس می‌برد و در جمع همکلاسی‌ها تحقیرش می‌کند.

این موارد در کنار برخورد نپخته و غیرقانونی حبس پیرمرد در اتاق و برخورد شخصی و مشاجره با او، بدون یاری گرفتن از نیروی انتظامی، تماس نگرفتن با اورژانس در زمان بدحال شدن پیرمرد… همه از همین شخصیت اخلاق‌گرا و فرهنگی سر می‌زند. این گسست بین اخلاق‌گرایی ذهنی و آنچه در عمل اتفاق می‌افتد، دغدغه اصلی فرهادی است و به خوبی در آثارش به تصویر کشیده شده است.

در نهایت، مساله اصلی داستان ورود یک پیرمرد غریبه به خانه شخصی آنها و تعرض به رعناست. درست است که پیرمرد ابتدا نمی‌دانسته مستاجر این خانه عوض شده و وارد خانه‌ای شده که خود صاحبخانه در را به رویش باز کرده، اما در نهایت که متوجه می‌شود اشتباهی وارد خانه شخص دیگری شده، اسیر وسوسه می‌شود. وسوسه برای هر انسانی ممکن است پیش بیاید. جریان داستان به شکلی پیش می‌رود که می‌توان با آن پیرمرد که وارد حریم خصوصی آنها شده و به یک زن تعرض کرده، همدردی و حتی تا حدودی همذات‌پنداری کرد.

اینجای داستان یادآور جمله معروف اپیکور است که می‌گفت: «من انسانم و هیچ امر انسانی‌ای برای من بیگانه نیست.» فرهادی استاد به چالش کشیدن اصول اخلاقی است. نگاه انسان‌گرایانه‌اش به اخلاق تحسین‌برانگیز است. هیچ وقت از جایگاه یک موعظه‌گر همه‌چیزدان، جانماز آب نمی‌کشد. این نگاه خالی از سوگیری و از سر تفاهم در همه آثار او به چشم می‌خورد. همیشه در یک جنایت یک طرف ماجرا کاملا بر حق و یک طرف کاملا ناحق نیست. همیشه درجاتی از «برحق بودن» وجود دارد. حتی اگر مساله «برحق بودن» هم نباشد، مساله «قابل‌فهم بودن» جرم یا خطا وجود دارد. جنایتی که این پیرمرد مرتکب شد یا قصد انجام آن را داشت، در جریان روایت داستان، تا آنجایی «قابل فهم» بود که به راحتی می‌شد با او همدردی کرد.


این فیلم درمورد شخصیت‌پردازی، یک ایراد اساسی داشت؛ شخصیت‌پردازی رعنا

در واقع، یکی از ضعف‌های این فیلمنامه، شخصیت‌پردازی رعنا بود. شخصیت‌پردازی و واکنش‌های هیجانی او ضعیف و غیرواقعی بودند. رعنا مورد تعرض واقع شده بود یا دست‌کم در وضعیتی قرار گرفته بود که احتمال تعرض جنسی قریب‌الوقوع وجود داشته است. نشانه‌های روانی او حکایت از پیدایش «اختلال استرس پس از حادثه» (PTSD) داشت. طبیعی‌ترین واکنش در این مرحله، خشم، نفرت و کین‌خواهی نسبت به متجاوز است، اما کوچک‌ترین نشانه‌ای از این هیجان‌های منفی در تظاهرات چهره و رفتارهای رعنا دیده نمی‌شد.

اصرار رعنا به شکایت نکردن، مسکوت گذاشتن ماجرا و بیرون بردن وانت از پارکینگ، دست‌کم از منظرروان‌پزشکی، واقعی و منطقی نبود. فرهادی می‌خواسته یک شخصیت پخته و انسانی از رعنا بسازد، در حالی که از دیدگاه روان‌شناختی، «انسان‌دوستی» و «مدیریت خشم» مربوط به «فراخود» است و نمی‌توان واکنش‌های هیجانی «نهاد» انسان را نادیده گرفت. «خشم»، «نفرت» و «میل به انتقام» اولین واکنش‌‌های هیجانی هستند که به‌صورت طبیعی در یک زن که در این شرایط قرار گرفته، سربرمی‌آورند
اگر رعنا از این فرد خشمگین بود و میل درونی به انتقام از پیرمرد متجاوز داشت اما در نهایت در این تعارض، «فراخود» او بر «نهاد» پیروز می‌شد و خشم و نفرتش را مدیریت می‌کرد و با یک برخورد انساندوستانه پیرمرد را می‌بخشید، شخصیت واقعی‌تری داشت و یک مخاطب زن راحت‌تر می‌توانست با او همذات‌پنداری کند. این چالش بین «فراخود» و «نهاد» به خوبی در عماد ایجاد شد و در نهایت با پیروزی نسبی «فراخود» توانست میل به کین‌خواهی را در نهادش «تا حدی» سرکوب کند. هرچند او هم در این چالش به‌طور کامل موفق نشد و سرانجام با وجود علم به وخامت بیماری پیرمرد، با کش دادن ماجرا، برخورد خصمانه و شک‌برانگیز جلوی خانواده‌اش و بردن او در اتاق و زدن سیلی به او، آسیب جدی روانی برایش ایجاد کرد که به نوعی به مرگ او منجر شد.

یکی از مثال‌های سینمایی که شباهت زیادی با «فروشنده» دارد، «مرگ و دوشیزه» اثر رومن پولانسکی است. پولانسکی به خوبی وارد شخصیت و هیجان‌های «پولینا» می‌شود. او زنی است که زندانی سیاسی بوده و در زندان مورد تعرض جنسی قرار می‌گیرد. زمانی که پولینا به‌طور اتفاقی با متجاوز خود در خانه‌اش روبرو می‌شود، تمام احساس‌های منفی خشم، نفرت و کین‌خواهی که به‌صورت طبیعی یک زن در آن شرایط تجربه می‌کند را نشان می‌دهد. در نهایت، «فراخود» پولینا بر «نهادش» غالب می‌شود و دست از کینه خواهی برمی‌دارد. اما فرهادی در این فیلم وارد شخصیت رعنا نشد و به واکنش‌های طبیعی هیجانی که در یک زن در این شرایط پیش می‌آید، بی‌توجه بود. تنها دغدغه‌ او این بود که یک شخصیت انسانی و پخته از رعنا به‌عنوان یک زن ایرانی ارائه بدهد. این بی‌توجهی از کارگردانی که نگاه واقعگرایانه به مسائل «روانی-اجتماعی» دارد، بعید بود. در نهایت باید گفت که «فروشنده» فیلمی گیرا، نفس‌گیر و تامل‌برانگیز است و گذشته از انتقاد‌هایی که به او وارد است، فرهادی نگاهی پژوهنده، واقعگرایانه و جستجوگر به مساله «اخلاق» دارد و به خوبی این مفهوم را به چالش می‌کشد.

گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : salamat.ir

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا