چهره ها

زندگی شخصی مریم وطن پور مجری معروف به خاله قاصدک

خاله قاصدک از زندگی شخصی اش می گوید 

مریم وطن پور خاله قاصدک این روزها یکی از ستاره های بی بدیل برنامه های کودک است، در ادامه با این مجری پر طرفدار بچه ها گپی زده ایم که خواندنش خالی از لطف نیست.

دنیای بچه ها این قدر برای مریم وطن پور جذاب است که گاهی این لحن کودکانه را در تُن صدایش می توانی به وضوح پیدا کنی. وقتی از دنیای بچه ها از او می پرسیدم برق عجیبی در چشم هایش موج می زد. این همه محبوبیت واقعا کار سختی است اما مریم وطن پور ببخشید خاله قاصدک این سال های تلویزیون به خوبی آن را برای خودش حفظ کرده. دوست داشتم ذوق بچه ها وقتی با او همراه هستند را ببینم که نشد اما در قاب تلویزیون به راحتی می شود این همه هیجان خالص را دید.

شانزدهم مهرماه و روز جهانی کودک بهترین زمان برای گفتگو با کسی است که جانش به جان بچه ها وصل است. خودش مادر است و کودکی دارد به قول خودش قند عسل. «راستی، بچه ها چرا این قدر تو را دوست دارند مریم وطن پور؟»

چرا خاله قاصدک!؟

پیشنهادش را خودم دادم. زمانی که برای اجرای برنامه انتخاب شدم یک اسم ساده شبیه ایستگاه شادی برای برنامه انتخاب شده بود ولی من پیشنهاد اسم قاصدک را دادم.، اسم های دیگری هم به ذهنم رسیده بود، مثل باران یا سایه که اگر اون اسم ها انتخاب می شود من خاله باران بچه ها می شدم (خنده)، اما از آ«جایی که قاصدک همیشه برایم نماد خوش یمنی و خبرهای خوب را داشت با خودم فکر کردم که «خاله قاصدک» بهترین انتخاب ممکن است. اینجوری من شدم خاله قاصدک بچه ها، یادمه در بچگی هروقت قاصدکی را روی زمین، پله یا هرجایی می دیدم خیلی ذوق می کردم. هنوز هم همین طوره.

خاله قاصدک

مریم وطن پور

 

کار برای بچه های شگفت انگیزه؟

به جرات می گویم به اندازه خود کلمه شگفت انگیز پر از اتفاقات نوستالوژی و منحصر به فرد. خودم پر از هیجانم به طبع، دلم می خواهد که همیشه دور و برم پر باشد از اتفاقات هیجان انگیز. فقط یک طیف و گروه سنی هستند که می توانند من را از همه دغدغه ها و اتفاقات پیش آمده حتی شده برای چند ساعتی خلاص کنند آن هم بچه ها!

کودک درون مردم وطن پور؟

امان از این کودک. همین الان هم دارم این کودک درونم را کنار خودم با شیطنت و بازیگوشی هایش می بینم. فقط الان با من لج کرده، قرار بود برای دخترکم پاستیل بخرم که نخریدم و حالا داره با اخم به من نگاه می کنه. کودک درونم را به شدت دوست دارم و همیشه سرحال نگهش می دارم. نمی دونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه که این دخترک بلا حتی دوست ندارد به مدرسه برود. انگار رشدش در همین پنج سالگی متوقف شده و با هم زندگی می کنیم.

و این علاقه به اجرا از کجا آغاز شد؟

خوب چهره مهربون خانم زهرا ادیبی را به خاطر دارم. یک خانم مهربون که چشم های روشنی هم داشتند. کلاس چهارم دبستان که بودم ایشان را دیدم و کلی ذوق کردم. با خانم گیتی خامنه استاد عزیزم که ازشون خیلی چیزها یاد گرفتم، در ماه رمضان امسال برنامه ای داشتم به نام«سحر اولی ها» که به همراه «مان» پسرم این برنامه را اجرا می کردم، تعریفی که خانم خامنه از من کردند که اجرات بی نظیر بود و «مانی» هم عالی، چنان به عمق وجودم نشست که هنوز با یادآوری اون روز ته دلم غنج می رود.

برای پسرت مامان مریمی یا خاله قاصدک؟

مامان مریم با خاله قاصدک فرق می کند، خاله قاصدک در سخت ترین شرایط هم لبخند از صورتش محو نمی شود. یک جاهایی احساس می کنم الان مادر بودن جواب نمی دهد و باید از یک روش مهربانانه تری استفاده کنم و برای مانی خاله قاصدک می شوم. با اینکه مانی من را خوب می شناسد و می داند که الان مریمم نه خاله قاصدک فرزند بزرگ کردن با فضای فانتزی تلویزیون واقعا فرق می کند. همیشه نمی شود لبخند زد و آفرین گفت، جاهایی بچه ها نیاز به یک سختگیری هم دارند.

مریم وطن پور و پسرش

خاله قاصدک و پسرش مانی

تصور اجرا در کودکی؟

عاشق این کار بودم. حتی تمرین اجرا هم می کردم. یادمه بچه که بودم خواهرهایم را دور خودم جمع می کردم و می گفتم به جای تلویزیون باید به من توجه کنید و براشون انگلیسی دست و پا شکسته حرف می زدم. اجرا و بازی جزء رویای کودکی ام بود. در همین بچگی لحن مهربانانه داشتم. الان هم سعی می کنم که به همان اندازه کودکی بلکه بیشتر مهربون باشم و اگر در این بین فرصتی هم باشد به کار بازیگری می پردازم.

انرژی بالایی در اجرا داری، چرا؟

وقتی بچه ها را در کنار خودم می بینم انرژی دوچندانی می گیرم. با این که یک پسر یازده ساله دارم اما وقتی با کوچک ترین ذوق مانی بالا و پایین می پرم و در خوشحالی بی نظیرش شریک می شوم حالم خوب می شود. این در برنامه های من به خوبی نشان داده می شود. فرقی نمی کند که برنامه چه باشد و من قرار است چه بکنم. تمام آن چیزی که از دستم بربیاید را برای خوبتر دیده شدن برنامه ام به کار می برم. چون خیالم راحت است که خود خدا بهم انرژی می دهد.

قبل از مادرشدن و کار اجرا چه کار می کردید؟

قبل از مادرشدن به کار تدوین و بازی مشغول بودم و در رادیو هم فعالیت می کردم، شاگرد زنده یاد مهران دوستی بودم و که هنوزم باورم نمی شود که آن استاد عزیز را از دست دادیم. از وقتی که خدا، مانی را به من داد و حس زیبای مادر شدن را چشیدم برای من یک تعلیم بزرگ شد. هر چقدر که مانی بزرگ می شد و قد می کشید به همان اندازه من هم باهاش بزرگ می شدم. از واکنش های مانی می فهمیدم که دارم کارم را درست انجام می دهم.

از مانی برای مان بیشتر بگو؟

مانی زیادی مَرد شده! پسرم گُلر نونهالان تیم استقلال، این روزها سخت مشغول کار برای رفتن به اردوست و برای اولین بار تنهایی و دوری از خانواده را تجربه می کند. دوست داشت بازیگری را تجربه کند و به همین خاطر در یک فیلم سینمایی با نام «کفش» بازی کرد که در عید غدیر پخش شد. گفتم که پسرم زیادی بزرگ شده!

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا