چهره ها

پریناز ایزدیار | زندگی شخصی پریناز ایزدیار

گفتگو با پریناز ایزدیار

پریناز ایزدیار که این روزها شاهد هنرنمایی او در سریال خانگی شهرزاد هستیم در گفتگویی خواندنی و جذاب از بازی اش در سریال زمانه تا شهرزاد و زندگی شخصی اش گفت.

پریناز ایزدیار این روزها دور تازه ای از کار را شروع کرده و دور نیست زمانی که نقطه عطف بازیگری اش را بر پرده سینماها ببینیم. او از همان معدود استعدادهایی است که در کارهایش نشان داده چه چیزهایی در چنته دارد.

وقتی با پریناز ایزدیار صحبت کردیم خودمان هم باورمان نمی شد که او یک دهه را در این حرفه پشت سر گذاشته است؛ یک دهه پرافت و خیز که حالا نتیجه اش شده نقش فوق العاده ای همچون «شیرین» در کاری آبرومندانه به نام «شهرزاد» از کارگردانی شناسنامه دار چون حسن فتحی و در کنار چهره هایی که هر یک خود ستاره اند. ایزدیار این روزها دور تازه ای از کار را شروع کرده و دور نیست زمانی که نقطه عطف بازیگری اش را بر پرده سینماها ببینیم. او از همان معدود استعدادهایی است که در کارهایش نشان داده چه چیزهایی در چنته دارد.

پرکاری مزیت نیست

تقریبا یک دهه است که در عرصه بازیگری فعالیت می کنم. سعی کرده ام در این سال ها آهسته و پیوسته جلو بروم. اگر بعد از آنکه کارهایی مانند «پنج کیلومتر تا بهشت» یا «زمانه» با استقبال روبه رو شدند ـ که به دنبال آنها پیشنهادات کاری ام افزایش پیدا کردند ـ هر کاری را می خواستم قبول کنم به نوعی سوءاستفاده از موقعیتی بود که برایم ایجاد شده بود؛ ضمن آنکه اصلا دلم نمی خواست به اعتبارم که در این سال ها به سختی به دست آورده ام ، آسیب بزنم. به نظرم پرکاری، مزیت نیست. ترجیحم این است کارهایی را بازی کنم که دوست دارم و برای آنها سرم را با افتخار بالا نگه دارم.

مشغله های هنرمند بیکار

شاید یک معنای بیکاری در عرصه ما این باشد که آدم جلوی دوربین نرود اما به نظر من حتی اگر این طور باشد بازیگر می تواند خودش را به شکل درستی با هنر مشغول نگه دارد. شخصا با تماشای فیلم و مطالعه سعی می کنم در چنین مواقعی از نظر دانش پربار شوم. گزیده کار کردن و لذت بردن از کارهایی که واقعا دوست شان دارم، بسیار بهتر از پذیرفتن نقشی است که دوست ندارم و آن حال خوب را در من ایجاد نمی کند.

پریناز ایزدیار

عکس پریناز ایزدیار در سریال زمانه

عقبگرد ممنوع. . . !

از تلویزیون فاصله نگرفته ام. سه کار در تلویزیون داشتم که آثار موفق و موجهی بودند. به ویژه بعد از سریال «زمانه» و کار آقای حسن فتحی به نوعی سطح توقع خودم هم از کار بالا رفت؛ برای همین دلم نمی خواهد هر سریالی را بازی کنم. وقتی می دیدم ایشان سر کار با چه دقت و وسواسی برای هر پلان انرژی می گذارند، کار برای شان مهم بود و به اصطلاح عامیانه به کار آب نمی بستند، دلم می خواست با کارگردانی کار کنم که همین ویژگی های را داشته باشد. اگر پیشنهادی باشد که هم کار مناسب و خوبی باشد و هم کارگردانش سطح درک کاری اش خوب باشد، حتما می پذیرم. دوست ندارم از سطح کارهایی که داشتم عقبگرد کنم.

استادی به نام حسن فتحی

واقعا این طور نبوده که فقط به اسم ها توجه کنم و به واسطه اسم کارگردان و تهیه کننده در فیلمی حاضر شوم؛ البته وقتی صحبت از شخصی مانند حسن فتحی است شما با اعتماد کامل جلو می روید. من هیچ دوره آکادمیکی در بازیگری ندیده ام و به تجربه سر صحنه کارها یاد گرفته ام و به جرات می گویم بزرگ ترین استادم تا این تاریخ ایشان بودند؛ چه سر سریال «زمانه» که 11 ماه طول کشید و چه در کار «شهرزاد» که هشت ماه مشغول کار بودم و مدتی طولانی بود، نکته های بسیاری از ایشان یاد گرفتم.

وجود چنین شخصی وسواس کاری شما را بالا می برد؛ حتی بعد از مجموعه «زمانه» از من خواستند در هر کاری بازی نکنم. من هم به ایشان و هم به خودم قول دادم برای کارم ارزش قائل شوم و در کارهای مطرحی که اسم دارند، کار کنم. گاهی با کارگردان های کار اولی کار می کنید که از آنها هم چیزهای بسیاری می آموزید؛ مثل سام قریبیان که کار کردن با گروه او واقعا لذت بخش بود. برای خود من اول قصه و نقش اولویت دارد و بعد کارگردان.

دنبال نقش نمی روم

فکر می کنم اواخر سریال «زمانه» بود که آقای فتحی اعلام کردند قصد دارند مجموعه ای را برای شبکه خانگی بسازند و این طور نبود که آن زمان به من بگویند مرا برای نقش «شیرین» در نظر دارند؛ ضمن آنکه آن زمان هنوز فیلمنامه هم حاضر نبود. من هم از آن آدم هایی نیستم که بروم و بگویم نقشی به من بدهید که البته بعضی ها می گویند و خیلی هم کار بدی نیست اگر کسی این کار را بکند! سال گذشته مشغول بازی در تئاتری بودم که از دفتر آقای عفیفه با من تماس گرفتند که برای کار «شهرزاد» بروم و اتفاقا جزو نخستین بازیگرهایی بودم که به کار وارد شدم.

شیرین برای شهرزاد

از بازی در «شهرزاد» بسیار لذت بردم. جدای از همه مسائل مانند کارگردان، تیم بازیگران، عوامل، قصه و. . . کاراکتر شیرین از آن نقش هایی بود که همیشه دوست داشتم بازی کنم. کار کردن با این عوامل از خود آقای فتحی تا استاد نصیریان، شهاب حسینی، ترانه علیدوستی و. . . خیلی خوب بود و من احساس کردم چقدر چیزهای خوب از آنها یاد گرفته ام.

شرط اول؛ اعتماد به نفس

به نظرم شرط اول بازیگر شدن اعتماد به نفس است که در گویش عامیانه شاید بتوان به آن پررویی هم گفت و این برای هر بازیگری لازم است. وقتی دچار ترس و اضطراب باشی تمرکزت را از دست می دهی و چیزی از کاری که انجام می دهی متوجه نمی شوی؛ به همین خاطر پلان ها را از دست می دهی.

شاید شروع کاری پر از بازیگران تراز اول مانند «شهرزاد» با کمی هیجان همراه باشد اما ترس و اضطراب نبود. در این کار به خصوص همه عوامل همراه بودند و من احساس راحتی داشتم؛ مثلا ترانه علیدوستی در فیلم «من ترانه 15 سال دارم» برای من قبل از آنکه به بازیگری وارد شوم، بهترین بازیگر سن خودش بود و هنوز هم در هم نسل های خود بهترین است اما اصلا نگاه از بالا به پایین ندارد. استاد نصیریان هم که بی نظیر هستند و من از انرژی خوبی که می دادند، بسیار احساس خوبی داشتم؛ همین طور سایر هنرمندانی که در کار حضور داشتند.

پریناز ایزدیار

عکس پریناز ایزدیار در سریال شهرزاد

نقشی کاملا دور از خودم

نقش شیرین حتی زمانی که فیلمنامه را می خواندم برایم جذاب بود. درواقع همه کاراکترهای«شهرزاد» فوق العاده هستند و برای کسی که بخواهد آن را بازی کند، پتانسیل بالایی در جذب کردن داشت. اما من واقعا شیفته شیرین شدم و اگر قرار بود به سلیقه خودم نقشی از کار را انتخاب کنم بی شک سراغ شیرین می رفتم چون خیلی دور از خودم بود و می خواستم ببینم چگونه از پس آن برمی آیم. سخت بودن نقش را دوست داشتم و البته به جز تلاش خودم، راهنمایی های آقای فتحی هم جای خودش را داشت.

عشق دوران کودکی

بازیگری از همان اول هم برایم مهم بود. همیشه از کودکی هم بازیگری را به شدت دوست داشتم. درست است که مثل هرکس دیگری شهرت را دوست داشته و دارم اما برایم اصل نبود؛ ضمن اینکه حالا برایم تا حدودی عادی شده؛ یعنی برای همه آنها که بازی می کنند بعد از مدتی عادی می شود و چه بسا بعضی ها بخواهند این مقوله کمتر شود تا دوباره خلوت خودشان را داشته باشند.

خانواده تحصیلکرده من

من دوست داشتم در دانشگاه رشته بازیگری بخوانم و رشته بازیگری تئاتر هم امتحان دادم اما خانواده ام مخالف بودند. هم برادر و هم خواهرم دکتر هستند و پدرم نیز وکیل هستند. برای همین خانواده ام دوست داشتند یا پزشک شوم یا وکیل. اما بعد که اصرار مرا دیدند برایم شرط گذاشتند که حتما یک رشته درست و حسابی و به قول خودشان سنگین و رنگین هنر را بخوانم و من هم گرافیک خواندم.

حس نگرانی و استرس

آن اوایل که بازیگری را شروع کردم شاید حرفه ای نبود اما باز هم جدی و مهم بود؛ حتی جاهایی ناامید شدم چون هم کار سختی است و هم اینکه به هر حال وقتی تازه وارد هستید آنقدر کاری برای شما وجود ندارد. شاید تنها تعداد اندکی بازیگر بودند که از همان اول، کارشان را با قدرت و کارهای خاص شروع کردند. برای همین همیشه یک حس نگرانی و استرس با من بود؛ حتی در دوره ای حدود یک سال و نیم کار نکردم تا اینکه تله فیلمی را با علیرضا امینی کار کردم و بعد از آن اوضاع بهتر شد. راستش چون با وجود همه مخالفت ها و زحمت بسیار آمده بودم دلم می خواست به خودم ثابت کنم که می توانم. آدم سرسختی هستم و اگر چیزی را بخواهم می جنگم و آن را به دست می آورم.

از روانشناسی تا فلسفه

وقتی درگیر کار بازیگری باشم یا درگیر کارهای زندگی و شخصی ام نباشم، حتما یا مطالعه می کنم یا فیلم می بینم. اینها اولویت های من در فراغت هستند؛ البته زمانی نقاشی هم بود که مدتی است فرصت نکرده ام سمت آن بروم ولی حتما آن را هم دنبال می کنم. کتاب های رمان و روانشناسی به خصوص در زمینه های خودشناسی و فلسفه یونگ را زیاد می خوانم؛ یک جورهایی سلیقه ام است که هم در زندگی شخصی زیاد به من کمک کرده و هم در انتخاب ها و بازی کردن نقش ها برایم مفید بوده است.

برنامه های موسیقایی

خیلی دوست داشتم که موسیقی کار کنم و نواختن ساز را یاد بگیرم اما شاید در این زمینه بی استعداد بودم یا به آن شکل جدی و حرفه ای دنبالش نرفتم. به هر حال در برنامه ام هست که حتما یادگیری ساز را شروع کنم. درباره سبک های مورد علاقه ام در موسیقی باید بگویم مقید به هیچ سبک خاصی نیستم. هر آهنگی که خوب باشد را می شنوم؛ خواه سنتی باشد یا پاپ یا راک یا هیپ هاپ. از موسیقی به شدت لذت می برم. یک جورهایی خیلی اوقات هدفون در گوشم است یا در خانه که هستم حتما دوست دارم روزم را با شنیدن موسیقی شروع کنم یا دست کم، تلویزیون روشن باشد و صدایی در نزدیکی باشد که بشنوم.

دوستان محدود پریناز

حتی قبل از آنکه بازیگر شوم هم خیلی آدم اجتماعی به آن شکل که خیلی معاشرتی باشم، نبودم و الان هم نیستم. دوستان من همیشه محدود بودند چون ترجیح می دهم با کسی دوستی و معاشرت داشته باشم که حرفی برای گفتن با او داشته باشم و بتوانم راحت با او حرف بزنم. اما وقتی سر پروژه کار می روم با همه به اصطلاح می جوشم و از راننده سرویس تا خدمات و. . . از دوستان من هستند. زیاد اهل مهمانی و بیرون رفتن نیستم. خانه ماندن را ترجیح می دهم.

رفیق باز نبوده و نیستم!

نسبت به هیچ آدمی گارد ندارم و اینکه می گویم به آن شکل معاشرتی بودن در رفتارم نیست شاید بخشی به علت سن باشد. به نظرم تا 18 سالگی یا نهایتا 22 سالگی آدم ها زیاد معاشرت می کنند و زیاد بیرون می روند و. . . و بعد کم کم آرام می شوند؛ البته این را هم بگویم که اصلا آدم رفیق بازی نیستم؛ همیشه همین بوده ام. دوستانم مرا می شناسند؛ همان آدم قبل هستم و اتفاقا آدم هایی که با من بوده اند نیز همان ها هستند.

این طور نبوده که دوستی که حالی از من نمی پرسیده، حالا سر و کله اش پیدا شده باشد. یک جورهایی دوستانم مدل مرا می شناسند. دوستی های من مثل سابق با همان دوستان همیشگی ام پابرجاست. برای من پذیرش آدم های جدید کمی سخت است. آدم تنهایی نیستم اما تنهایی را به شدت دوست دارم.

پریناز ایزدیار

پریناز ایزدیار در سریال شهرزاد

زود اعتماد می کنم!

من از آن آدم هایی هستم که خیلی زود اعتماد می کنم و از این بابت خیلی ها مرا سرزنش هم می کنند؛ حتی وقتی یک متکدی را در خیابان می بینم با وجود آنکه می گویند گداپروری خوب نیست و. . . من سعی می کنم به او کمک کنم.

وقت آزاد برای ورزش

خیلی وقت است که سمت ورزش نرفتم؛ یعنی هشت ماهی که برای کار «شهرزاد» سر فیلمبرداری بودم، فرصت نداشتم به ورزش بپردازم یا آنقدر خسته بودم که نشد یا اگر فرصتی بود به کارهای خیلی واجبم می رسیدم. به هر حال ورزش زمان می خواهد و دست کم حتی اگر حرفه ای هم که ورزش نکنید به دو ساعت وقت آزاد نیاز دارید.

تجربه از اتفاقات بد

از آن افرادی نیستم که اگر چیزی ناراحتم کند بروم سمت خرید یا پاساژگردی یا. . . . اصلا خودم را با عوامل بیرونی سرگرم نمی کنم چون به نظرم این کارها فقط یک سرپوش گذاشتن است؛ در حالی که زخم اصلی سرجایش است و شما فقط می توانید رویش مرهم بگذارید. اتفاقا معتقدم باید به اتفاقات بد فکر کرد، آنها را پذیرفت و تجربه آموخت.

صحبت های متعدد خواهرانه

خواهرم همسایه دیوار به دیوارم است که با او چه رودررو و چه تلفنی زیاد صحبت می کنم. خواهرم 10 سال و برادرم 9 سال از من بزرگ تر هستند و پدر و مادرم هر دو در شهر زادگاهم یعنی بابل زندگی می کنند؛ مدتی اینجا بودند اما رفتند آنجا.

گیاهخواری صحیح و درست

مدتی است که گیاهخواری را شروع کرده ام؛ البته بیشتر از آنکه بگویم یک رژیم سلامت با کاهش وزن و این طور چیزهاست، یک علت مهم و اصلی دارد؛ اینکه دلم برای حیوانات می سوزد! حالا نمی دانم چقدر می توانم به این رژیم غذایی وفادار بمانم. خیلی ها با من مخالفت کردند و گفتند باید حتما گوشت و مرغ و. . . بخورم اما به نظرم به شکل اصولی و با یک تغذیه درست، می توانی پروتئین، آهن و چیزهایی که نیاز داری را از غذاهای مناسب گیاهی دریافت و کمبودها را جبران کنی.

زیبایی فقط 10درصد!

شادابی برایم از زیبایی مهم تر است؛ البته یک زمانی زیبایی برایم مهم بود اما الان نیست و شاید تنها 10درصد آن اهمیت سابق را برایم داشته باشد. به نظرم تمیزی، مرتب و آراسته بودن مهم است و این هم برای هر آدمی در هر طبقه و با هر شرایط مالی امکان پذیر است که می تواند در حد خودش آراسته و تمیز باشد. رسیدگی به پوست هم برایم صرفا به جهت زیبایی نیست بلکه جزء واجبات است چون به خاطر کم خوابی، بدخوابی، آلودگی محیط و گریم های سنگین باید پوستم را مورد توجه قرار دهم. زمانی زیبایی واقعا دغدغه ام بود اما حالا آن حس را ندارم.

استقبال از شبکه های مجازی

با شبکه های اجتماعی خیلی موافق هستم چون می توانم بدون واسطه با مردم حرف بزنم، از آنها بشنونم و انرژی بگیرم. گرچه متاسفانه بعضی ها در این شبکه ها و هنگامی که آنها را می بینید، خود واقعی شان نیستند! ولی من فضای مجازی را دوست دارم. هرچند در فیسبوک نیستم اما صفحه اینستاگرام من کاملا فعال است؛ کامنت ها را می خوانم و از لطف مردم، انرژی خوبی می گیریم.

دوری از شلوغی و ازدحام

من واقعا دلم نمی خواهد در جاهای شلوغ باشم و شاید این موضوع علت روانشناسی داشته باشد. برای خرید هم که می روم، تکلیفم مشخص است و مغازه گردی نمی کنم. اهل این نیستم که در پاساژها بچرخم چون شلوغی و ازدحام، حالم را بد می کند اما اگر قرار باشد جایی برای مردم و به خاطر آنها بروم ـ مثلا در مراسمی یا در اکران فیلمی باشم ـ قطعا از حضور بین مردم لذت می برم.

علاقه شدید به بابل

سفرهای خارجی زیادی نرفته ام؛ شاید تنبلی کرده باشم، شاید هم فرصت نشده است اما سفرهای داخلی را خیلی دوست دارم؛ مثلا همین بابل را به شدت دوست دارم و یک جورهایی به آنجا تعصب دارم. محیط این شهر را خیلی دوست دارم و زادگاهم است.

افتخاری برای مادرم

خانواده ام؛ به خصوص مادرم وقتی می بینند با چه زحمت و تلاشی به اینجا رسیده ام، به من افتخار می کنند و همیشه در این سال ها که حرفه ای به کار بازیگری پرداخته ام، تشویقم کرده اند. اما آن طور نیست که بخواهند پُز مرا بدهند یا جایی از اسم من استفاده کنند؛ ضمن اینکه هنوز خیلی ها مرا نمی شناسند!

ازدواج درست سرموقع

راستش من هم به مسائلی مانند ازدواج کردن و بچه دار شدن فکر می کنم اما تصمیم خاصی ندارم که بگویم مثلا چند سال دیگر ازدواج می کنم و… . این چیزها باید در زمان مناسب خودش پیش بیاید و قابل برنامه ریزی نیست. دلم می خواهد ترقی کنم و کارهای بهتر و بیشتری بازی کنم. اصلا یک جورهایی به زندگی بدون بازیگری نمی توانم فکر کنم. اهل حساب و کتاب هم نیستم که بگویم یک بیزنس برای خودم راه می اندازم چراکه اصلا آدم اهل بیزنسی نیستم! ولی این را مطمئنم که از حالا به بعد اتفاق های خوبی برایم می افتد.

وظیفه اجرای درست نقش

به نظرم کارگردان باهوش با شناختی که از توانایی شما دارد، نقشی را به شما پیشنهاد می دهد و اگر بداند از عهده آن برنمی آیید این خطر را نمی کند. حتما آقای فتحی هم در کار من چیزی دیدند یا هنگام سریال «زمانه» متوجه ویژگی هایی در بازی من شدند که شیرین را به من پیشنهاد کردند؛ ضمن اینکه به نظرم یک بازیگر باید بتواند هر نقشی را دربیاورد و قرار نیست فقط نقش هایی را بازی کند که راحت است. وقتی برای پذیرش نقش صحبت کردید و به شما اعتماد شد، وظیفه دارید آن را درست اجرا کنید.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا