ابوالفضل پورعرب بازیگر 55 ساله سینما و تلویزیون که به تازگی در برنامه ی سی وپنج با فریدون جیرانی مصاحبه کرده و از اوضاع این روزهایش گفته است.
وی در این گفت وگو خود را متولد اول تیر 1340 در محله ی شاه عبدالعظیم تهران و فرزند سوم یک خانواده ی فرهنگی معرفی کرد و درباره ی ورودش به عرصه ی هنر گفت:اولین فیلمی که دیدم «سنگام» بود اما با «سلطان قلبها» عاشق سینما شدم. پدرم اجازه نمی داد عکس فردین را روی دیوار بچسبانم چون موافق سینما و تئاتر نبود و خیلی مخالفت می کرد. بعدها گفت برو دنبال موسیقی و من رفتم دانشسرای هنر و در سال های بعد تخصص سینما و تئاتر را انتخاب کردم.
او ادامه داد:در دبیرستان تئاتر کار می کردم و به واسطه ی همین با محمود استادمحمد آشنا بودم و از طریق او به گروه کارگردانی یک نمایش معرفی شدم و سال 59 اولین کار حرفه ای ام را به نام «مأموریت حساس» در سالن چهارسوی تئاترشهر بازی کردم. سال 60 کارمند تلویزیون شدم و تا سال 64 در صداوسیما دستیار کارگردان بودم. اصلاً به سینما فکر نمی کردم چون شنیده بودم محال است و پتانسیل خاص خود را می خواهد که حتماً ما نداریم!
ابوالفضل پورعرب
پورعرب درباره ی ورودش به عرصه ی تصویر توضیح داد:بهروز افخمی در سریال «میرزا کوچک خان» یک نقش به من داد. یک روز که از مقابل تئاترشهر رد می شدم، دژبان جلوی من را گرفت و من یک کارت پایان خدمت قلابی نشانش دادم اما استعلام کردند و من مجبور شدم به سربازی بروم! بعدها در نمایش «حاکم یک شبه» در سالن اصلی تئاترشهر بازی می کردم که بهروز افخمی دوباره من را پیدا کرد و بعد از صحبت های زیاد نقش را در آوردم و برای فیلم «عروس» 30 هزار تومان قرارداد بستیم. انتظار این بازتاب فیلم را نداشتم و اصلاً به شهرت فکر نمی کردم و اساساً دوست نداشتم مشهور باشم.
فریدون جیرانی پورعرب را «اولین ستاره ی مرد در سینمای پس از انقلاب ایران» خطاب کرد و او پاسخ داد:اگر ما واقعاً این قدر مهم بودیم و این قدر در جامعه بازتاب داشتیم، لااقل در بیمارستان باید سری به ما می زدند؛ سرطان که شوخی نیست. این خیلی مهم است. من نباید الان بازی نکنم. بازی نمی کنم مگر این که کار دوستانم باشد. نه این که پیشنهاد نشود و قصه ای نخوانم اما آن شیرینی و عطشی که در دلم بود دیگر نیست. به همین راحتی باید به اینجا برسد که یکی بگوید معتاد است و دیگری بگوید ایدز گرفته!؟ هیچ کس هم حمایت نکند و آقای ضرغامی هم نیاید بیمارستان ما را ببیند؟! ما که از پایین باهم آمدیم بالا در تلویزیون. مانده ام که ما چه گناهی کرده ایم! در تیزرها که نگاه می کنیم یک قطعه عکس از من نیست. این اولین برنامه ی غیرزنده است که اعتماد کردم در آن حضور پیدا کنم. شبکه هایی که آن طرف هستند روان تر از ما کار می کنند و بچه ها بلند می شوند و می روند. آیا در ایران آبرو می ماند برای ما اگر همه بروند؟
بیماری ابوالفضل پورعرب
پورعرب درباره ی دوران بیماری خود و وضع فعلی سلامتی اش هم گفت:سرطان من سرطان اثنی عشر بود که با شکستگی جناق سینه ام شروع شده بود اما خوش خیم بود و الان حل شده است اما من از نظر روحی زجر سرطان بدخیم را کشیدم. وقتی پشت پنجره ی اتاقت مثل یک میمون در قفس می ایستند و می خندند تو نمی توانی چیزی بگویی، ناچار می شوی یک روزنامه هم به شیشه بچسبانی و ارتباطت با دنیای آن طرف هم قطع می شود. برادرم یک دسته گل و یک جعبه شیرینی آورده بود که اگر کسی به عیادتم آمد از آنها پذیرایی شود اما هیچ کس نیامد. واقعاً ما این قدر بد بودیم؟ اینقدر برای جامعه مضر بودیم؟! خیلی عجیب است!
او همچنین گفت:من خیلی نگران بودم که نگویند پول جمع کنید! آن زمان «وضعیت سفید» را کار می کردم که -نه آنها آمدند و نه هیچ کس دیگر- وقتی به بیمارستان پول سپردم فقط نگران این بودم که این حرف زده نشود که پول جمع کنید! مثل آقای فتحی خدابیامرز که به خاطر یک میلیون و 200هزار تومان در بیمارستان مانده بود! خیلی بد است به جایی برسی که بگویی این همه کارکردیم اما دریغ… مردم پشت در بیمارستان بودند اما همکاران من هیچ کدام نیامدند. مرگ ما را هم در اخبار سراسری تلویزیون اعلام کردند و بعد می خواهند با یک عذرخواهی ساده سر و ته قضیه را هم بیاورند.