ماجرای ترک سیگار پیام دهکردی
ماجرای ترک سیگار پیام دهکردی
پیام دهکردی :بودنم در شهر تهران دیگر پیشرفتی را برایم به همراه نداشت و برای آنکه به آدمی غرغرو و غیرپویا تبدیل نشوم هجرتی آرام را در پیش گرفته ام.
پیام دهکردی بازیگر بااستعداد تئاتر و تلوزیون و سینماست که نقش های او آنچنان با شور و حرارت است که در ذهن مخاطب می ماند.
او در آستانه 40 سالگی کوله بارش را یک سالی است که جمع کرده و از تهران به مقصد لاهیجان هجرت کرده است.
مهاجرت پیام دهکردی به لاهیجان
از دلایل به ستوه آمدنش برای ما می گوید، از زندگی در لاهیجان، از خلوتش، از تغییراتش و از چیزی که قرار است به گفته او، پیام دهکردی را به خودش و خدایش نزدیک کند. مشروح این گفت وگو را در زیر بخوانید.
مشغول چه کارهایی هستید؟
در حال حاضر درگیر کارهای تئاتر و سینما نیستم. مشغول راه اندازی یک موسسه فرهنگی هنری در لاهیجانم. همین طور بنا دارم تئاتری را در آینده کار کنم و چند کار صوتی هم منتشر کنم.
یعنی پیشنهادی برای بازی در تئاتر و تلویزیون و سینما نداشتید؟
پیشنهاد که شکر خدا زیاد بوده، ولی مهاجرت به لاهیجان باعث شد نتوانم این کارها را بپذیرم.
اصلا چطور شد از تهران مهاجرت کردید؟
دلایل مختلفی داشت؛ از شرایط و شکل زندگی تا آلودگی و ترافیک. من در تهران احساس کردم از خودم و خدای خودم در حال دور شدن هستم. آن قدر ازدحام بود که باعث می شد نتوانم به خودم نزدیک شوم. احساس کردم باید هجرت کنم؛ از اخلاق های بد، رفتارهای بد، روحیات بد و فضاهای بد پیرامونم. احساس کردم نیاز دارم به خودم نزدیک شوم. ممکن است برای کسی تهران باعث شود به خودش نزدیک شود، اما برای من برعکس بود. بعد طی بررسی ها لاهیجان را برای هجرت مناسب دیدم.
الان چند وقت است در لاهیجان زندگی می کنید؟
حدود یک سال.
خیلی ها که ساکن پایتخت هستند دوست دارند این کار را انجام دهند، اما می ترسند.
هرکس در هر هجرتی چیزهای زیادی را از دست می دهد. شما امکان ندارد در یک مکان همه موهبت ها را کنار هم داشته باشید. وقتی با تهران خداحافظی کردم قید خیلی چیزها را زدم و همه تبعاتش را هم پذیرفتم.
حالا در این یک سال احساس می کنید به خودتان و خدایتان نزدیک تر شدید؟
اگر لایق باشم بله. یکی از کمترین اثرات هجرت برایم ترک سیگار بود. کوشش می کنم بقیه خصایل بد را هم تصحیح کنم.
چند سال سیگار می کشیدید؟
خیلی سال بود.
طبیعت شما را به وجد آورد که ترک سیگار کنید؟
نه، هجرت. هجرت برایم جابه جایی نبود. خیلی از کسانی که می آیند شمال اتفاقا می گویند شمال بیشتر سیگار کشیدن می چسبد. گفتم خدایا کمکم کن بتوانم هجرت کنم و خصایل بد را کنار بگذارم.
تهران شهر سریعی است. حالا که از اوج آن سرعت و شتاب فاصله گرفته اید، حوصله تان سر نمی رود؟
اصلا، چون آن قدر وقت دارید که می توانید به کارهایی که در تهران نمی رسید، برسید. کارهای مهمی مثل کتاب خواندن، همنشینی با طبیعت یا رفتن به بازار سنتی. در تهران حتی مجال اندیشیدن هم نیست. کندی یا خلوتی برای کسانی که ایده یا اندیشه ای ندارند، مرگ است. حتی زندان برای کسی که مغزی ندارد، می تواند کشنده باشد، اما برای کسی که فکر دارد، می تواند همان جا هم محل اندیشه باشد. دوری از تهران برایم حوصله بر نبوده است. از طرفی من اهل دنیای مجازی نیستم. گوشی تلفنم گوشی بسیار ساده و اولیه است و حتی دوربین هم ندارد. من این زندگی را انتخاب کردم. شاید فکر کنید حالا که این دلمشغولی ها را ندارم، قاعدتا باید خیلی حوصله ام سر برود، اما برعکس وقت هم کم می آورم.
از نظر مالی فشاری به شما تحمیل نشد؟
بله. از نظر مالی ورودی شما به شکل حیرت آوری تغییر می کند، اما وقتی هجرت می کنید، نمی توانید مانند گذشته به جهان نگاه کنید.
دقیقا چه چیز تهران این قدر شما را به ستوه آورده بود؟
همه چیزش، از معماری بلاتکلیفش که برای هیچ جریانی اهمیت ندارد تا ساخت و سازهای بی رویه و برج های کریه تا ترافیک تاسفبارش، از آلودگی کشنده تا ناامنی اش. البته به این معنا نیست که در شهرهای دیگر این مسائل نیست، اما بسیار محدودتر است. تهران هم کلانشهر است و شاید این مسائل در یک کلانشهر طبیعی باشد، اما من انتخاب کرده بودم و انتخابم نزدیکی به خودم و خدا بود. حتی اگر بالاترین رتبه ها را هم به دست می آوردم، برایم فایده نداشت. احساس کردم این حرف ها برای کسی خیلی محلی از اعراب ندارد. اوضاع فرهنگی جامعه ما رضایت بخش نیست. ما از فرهنگ به عنوان ژست استفاده می کنیم و فراموش می کنیم باید فردا در محضر وجدانمان و خدا پاسخگوی این همه بی خیالی فرهنگی باشیم.