چهره ها

جک جیلنهال اسطوره ای در بازیگری با نقشهای متفاوت

جک جیلنهال متخصص بازیگری در نقش های مختلف

جک جیلنهال بازیگر همه فن حریف آمریکایی در خانواده ای هنری به دنیا آمد و از همان سنین کودکی توانست جایگاه خود را در با ایفای نقش هایی متفاوت در دنیای هنر باز کند و خودش را به همه اثبات کند. امروز میخواهیم شما را با این هنرمند و نقش های متفاوتش بیشتر آشنا کنیم.

با جک جیلنهال و نقش هایش بیشتر آشنا شوید

جک جیلنهال، بازیگر مشهور و البته خاصی است، می گویند استاد بازی در نقش های سخت و غیرمتعارف است و هر لحظه که بخواهید با او صحبت کنید، باید بدانید حداقل 10 کارگردان هستند که در همین لحظات در انتظار پاسخ مثبت او برای بازی در فیلم هایشان هستند.
 
برای همین اگر بشنوید این بازیگر سراغ یک کارگردان رفته و از او پرسیده آیا می تواند در فیلمش بازی کند، تعجب خواهید کرد. تعجب آورتر اینکه کارگردانی که جیلنهال سراغش رفته، یک کارگردان مشهور هالیوودی یا حتی اروپایی نیست، او یک کارگردان نه چندان سرشناس اهل کره جنوبی است:«در یک تمرین عادی، از بونگ جون هو، کارگردان اهل کره جنوبی، پرسیدم آیا می توانم در اوکیا باشم؟».
این فیلم یک داستان اخلاقی فانتزی درباره تولیدات انبوه در صنایع غذایی دارد و تم داستانی آن درباره رابطه یک کودک با یک حیوان اصلاح شده ژنتیکی است.
جک جیلنهال

جک جیلنهال بازیگر مشهور 

جیلنهال که همراه این فیلم در جشنواره فیلم کن شرکت کرده بود، ادامه می دهد:«من بونگ را برای مدت طولانی می شناسم. از خیل سال پیش… ما چندین بار درباره اینکه با هم یک فیلم کار کنیم، صحبت کرده بودیم. وقتی او اولین عکس از فیلم جدیدش، اوکیا را به من نشان داد، در حالی که ما مشغول صحبت درباره موضوع دیگری بودیم و اتفاقا با حرارت هم گفت و گو می کردیم، از او پرسیدم آیا نقشی برای من وجود دارد؟»
درواقع آنچه جیلنهال دیده بود، تصاویر فیلمبرداری شده از یک خوک ناز، خزدار و فوق العاده بزرگ بود. او می گوید همان لحظه متوجه شده فیلم بعدی بونگ چیز خاصی است. به خصوص اینکه جیلنهال می دانست شاید بونگ در سطح جهان خیلی مشهور نباشد؛ اما فیلم «میزبان» او که یک درام هیولایی ترسناک و در سال 2006 ساخته شده بود، فیلمی ستایش شده از سوی تمام منتقدان بود و جالب اینکه آن فیلم هم با وجود عجیب بودن داستانش مخلوطی از فانتزی با پیام زیست محیطی هم در خود داشت.
دیگر کارهای تحسین شده این کارگردان کره ای عبارت اند از:درام پر از خون و خونریزی، خاطرات قتل (2003) که درباره یک قاتل سریالی است و شکننده یخ ها (2013) یک هجویه آپوکالیپسی بسیار خشن درباره یک قطار در حال حرکت دائمی در آینده. این کارگردان، طرفداران بسیاری به ویژه در میان چهره های هنری دارد. از جمله کوانتین تارانتینو که می گوید بونگ در همان کلاس استیون اسپیلبرگ است:«او دارای ویژگی هایی است که اسپیلبرگ دارد… این سطح از سرگرمی و کمدی در میان دنیای خشن ویژگی خاص فیلم های اوست و چیزی است که بسیار ستایش می شود».
بونگ همچنین یک طرفدار جدی دیگر در بین بازیگران دارد:تیلدا سوینتون که در شکننده یخ ها، به عنوان یک رهبر سیاسی با شباهت های بسیار به مارگارت تاچر بازی کرده است. او آن قدر از بازی در آن فیلم لذت برده بود که می خواست نه تنها برای بونگ دوباره بازی کند، بلکه همچنین یکی از تهیه کننده های فیلم او هم باشد و این اتفاقی است که در اوکیا افتاده است.
 
سوینتون در اوکیا نقش لوسی میراندو، مدیرعامل شرکت میراندو را بازی کرده است. ذهن شیطانی او با ایده های خلاقش به دنبال ایجاد منابع غذایی ارزان برای مردم زمین است. هدف او تولید یک حیوان خوک مانند اصلاح شده ژنتیکی است که می تواند به اندازه یک فیل رشد کند. خوک های یکه این گونه تولید شده اند، برای یک مسابقه به سراسر جهان ارسال می شوند، با این هدف که در پایان یک دهه هر کسی که بزرگ ترین، چاق ترین و خوشمزه ترین حیوان را شکل دهد، برنده مسابقه خواهدشد و حیوان شکل گرفته برای مصرف انبوه شبیه سازی خواهدشد.
جک جیلنهال

جک جیلنهال اسطوره بازیگری

آنچه میراندو هرگز تصور نمی کرد این بود که در این 109 سال یکی از حیوانات یعنی اوکیا حیوان خانگی و بهترین دوست مایا (Ahn Seo- hyun)، دانش آموز نوجوان دختر شیرین کره ای می شود. تلاش میراندو برای بازیابی و تغییر اوکیا منجر به یک سری ماجراجویی های گروه حقوق حیواناتی به رهبری پل دانو می شود که سعی می کنند در ماجرا مداخله کنند و به استثمار شرورانه و بی رحمانه حیوانات ناشی از طرح میراندو پایان دهند. در سمت میراندو شخصیت است که بونگ جون هو، پیشنهاد بازی در نقش او را به جیلنهال داد. این کاراکتر دکتر جانی، یک متخصص زیست شناسی افسرده و سخنگوی شرکت میراندو است.
به گفته جان رانسون، همکار فیلمنامه فیلم، جانی موریس، مجری بی بی سی، مجری محبوب برنامه تلویزیونی کودکانه جادوی حیوانات الهام بخش دکتر جانی بوده است. البته هیچ یک از اعضای گروه مطمئن نیستند که جانی موریس از اینکه جیلنهال نقش دکتر جانی را بازی می کند، خوشحال شده باشد. این یک بازی اغراق شده با خصوصیات ظاهری عجیب؛ یک ریش خاص بلند و شلوارهای کوتاه، صدای جیرجیر مانند و تاکید بیمارگونه بر جزییات و ویژگی هایی است که انگار به طور مستقیم از داخل یک کتاب پیتر سلرز بیرون آمده است.
جیلنهال درباره شخصیت خود می گوید:«دکتر جانی یک بازی بسیار وحشتناک می خواهد که البته من آن را دوست دارم! تعداد زیادی از شخصیت های متخصص محیط زیست و جانورشناسی بود که بونگ به من پیشنهاد داد و با من درباره آنها صحبت کرد. به نظرم همه آنهادر این ویژگی مشترک بودند که از نوع موجودات خشمگین بودند. این خیلی جالب است.
 
زیرا مثلا برای صحبت با کودکان، همه انگار باید دارای یک مهربانی و ملایمت باشند، این مخلوط احساسی عجیب و غریب است که مردم به طور کلی دارند، همه ما به نظر همین خصوصیات کلی را با چند تغییر کوچک انجام می دهیم؛ اما اینها الگوی مناسبی نیست؛ چرا که خود آدم نیست یک شخصیت دروغین است. این الگویی بد است که ما به بچه ها دهیم تا همگی با تلویزیون بزرگ شوند؛ اما چهره های زیست شناسی و جانورشناسی برنامه های کودکان در این میان استثنا هستند.»
جیلنهال می گوید او و بونگ این کاراکتر را بارها طراحی و سپس ویران کرده اند تا در نهایت به آن چیزی برسند که مقبول هر دو بوده است. وقتی از جیلنهال می پرسید که در نهایت چه شخصیتی شکل گرفته، می گوید:«یک آدم جالب کمی دیوانه…»
این همان جنون خوشایندی است که این بازیگر 36 ساله اعتراف می کند. هر وقت به دنبال یک نقش است، تمایل دارد آن را در یک شخصیت جدید ببیند و انتخاب کند. درواقع جیلنهال استاد بازی رد نقش های مشکل دار از لحاظ روحی است. شخصیت هایی بینابینی که در مرز باریک سلامت و جنون قدم می زنند مثل آن روزنامه نگار دوران دیجیتال و اصطلاحا خبرنگار ویدئویی تازه کار در شبگرد یا بوکسور عضلانی در چپ دست و جدیدتر از آنها نقشی که اخیرا روی صحنه در نیویورک بازی کرده است، نقشی در «یک شنبه در پارک» اقتباس جدید از نوشته استفان ساندهیم. او در این موزیکال ستایش شده در برادوی نقش کاراکتر خیالی نوه ژرژ سورا، نقاش فرانسوی بنیانگذار سبک «نو دریافتگری» pointillist را بازی کرده است.
جیلنهال می گوید:«بیشتر و بیشتر و به طرق مختلف، این چیزی است که من را جذب می کند. هر بار می خواهم بیشتر جلو بروم. جزء علائق اصلی من ریسک کردن است. اصلا من عاشق ریسک کردن هستم… چیزهایی که برای دیگران ناراحت کننده و سخت است، برای من ناراحت کننده و سخت نیست. این چالش ها را دوست دارم. مشابه چنین حالتی در اوکیا هم وجود داشت و این یکی از آن نقش ها بود که دوست دارم».
نوعی ویژگی و کیفیت شکسپیرگونه در دکتر جانی وجود دارد و این به آن معنی است که شخصیتی دارد که هرگز به خودش اجازه نمی دهد از آنچه هست و آنچه در پیرامونش می گذرد، خوشحال باشد. بونگ می گوید از نظر او دکتر جانی به نوعی تابلویی از واقعیت شرکت میراندو است. همچنین این مرد می پذیرد تا در برنامه تلویزیونی زنده شرکت میراندو چالش خود را در نفرت انگیز نشان دادن اجرا کند و در عین حال اذهان تماشاگران را مسموم کند:«چیزی که درباره دکتر جانی ناراحت کننده است، این است که او هیچ گاه تنها نیست. همیشه یا در مقابل دوربین یا در حال بازی کردن است. او در هیچ صحنه ای از فیلم تنها وقت نمی گذارند و همیشه کسی او را تماشا می کند».
این احساس همیشه در معرض تماشا بودن و همیشه زیرنظر بودن را جیلنهال به خوبی می شناسد. پسر استفان جیلنهال کارگردان شناخته شده و نائومی فونر، فیلمنامه نویس تحسین شده، اولین نقشش را وقتی بازی کرد که فقط 10 سال داشت. او در 1991 در حقه باران شهر بازی کرد اما نقش تاثیرگذار و فیلمی که او را به شهرت رساند، بازی در کنار خواهر بزرگ ترش مگی، در فیلم ستایش شده «دنی دارکو» در سال 2001 بود.
من اولین بار او را روی صحنه در لندن، در نمایش ستایش شده و برنده چند جایزه کنت لانرگان «این جوانی ما است» در سال 2002 دیدم. جیلنهال به خاطر بازی در نقش وارن، جوانی بی تجربه و سردرگم برنده جایزه «بازیگر تازه کار شگفت انگیز» در جایزه تئاتر اونینگ استاندارد شد.
حضور او در سطح اول سینما با فیلم غافلگیرکننده «کوهستان برو کبک:در سال 2005 رقم خورد که او و هث لجر در آن نقش کابوها را بازی کردند.
اگر فهرست فیلم های او را مرور کنید، می بینید که حضورش در اوکیا جای تعجب ندارد. جیلنهال دارای عقاید سیاسی و افکار و گفتار همیشه چالش برانگیز است که در فیلم هایی که بازی کرده مشهود است، از اقتباس سام مندز از درام ضد جنگ Jarhead تا زودیاک دیوید فینچر درباره قاتل زنجیره ای زودیاک. او در دو فیلم دنیس ویلنوو در 12 ماه، «زندانیان» و همچنین درام هیجان انگیز عالی «دشمن» بازی کرده است.
او می گوید بزرگ شدن همراه با شهرت و در حالی که دائما زیر نظر هستی، سخت است و سخت تر اینکه بتوانی به هویت شخصی خودت در این شرایط برسی:«در این شرایط شما یک هنرمند هستید که تلاش می کند هویت و جایگاه شخصی خود را در حالی که مردم تماشا می کنند، به دست بیاورید. بعضی از آدم ها مجبورند زودتر از سایرین رشد کنند؛ اما وقتی بزرگ می شوید، آن وقت می فهمید زمان زیادی وجود دارد، بنابراین شما نیز ممکن است آنچه را دوست دارید انجام دهید. این کاری است که من هنوز انجام می دهم و هنوز هم مبارزه می کنم، اما خب هنوز راضی نیستم چرا که به آن اندازه ای که باید موفق نبوده ام».
 
در اینجا او به همبازی و دوستش تیلدا سوینتون اشاره می کند:«فکر می کنم اگر از تیلدا بپرسید به شما می گوید او اصلا درباره آن چیزی که دیگران درباره اش فکر می کنند، نگران نیست و من هم به طور کلی می گویم همین کار را انجام می دهم، اما می گویم نه کاملا، یعنی به هر حال من به نظر دیگران اهمیت می دهم. مثلا درباره داستان نظر برخی افراد را که برایم مهم هستند، می پرسم و در عین حال همیشه دوست دارم مردم را سرگرم کنم و در نهایت اینکه از آنچه انجام می دهم، لذت ببرم».

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا