چهره ها

نیما فلاح و سحر ولدبیگی در سیزهمین سالگرد ازدواجشان

اول تیر ماه سیزهمین سالگرد ازدواج نیما فلاح سحر ولدبیگی زوج دوست داشتنی و هنرمند سینما و تلویزیون است. با ما همراه باشید تا از رازهای زندگی عاشقانه این زوج عاشق آشنا شوید.

زوجی که همین تیرماه زندگی مشترک شان وارد سال سیزدهم خود می شود. بی حاشیه بودن و شادابی بارزترین وجه زندگی آنهاست. دو عاملی که به زندگی آنها در این سال ها قوام لازم را داده و باعث شده آن باور همیشگی زندگی زوج های هنری دوام ندارد، شکست سختی بخورد. اما این تنها بخش رویی ماجراست. 
وقتی پای صحبت آنها می نشینید متوجه می شوید که این زندگی موفق، لایه های درونی و عمقی بسیاری در خودش دارد که در این مصاحبه به بخش های مهمی از آنها پرداختیم. 
  
چند سال از ازدواج تان می گذرد و چطور به این نتیجه رسیدید که زوج مناسبی برای یکدیگر هستید؟
سحر:اول تیر که بیاید، ازدواج  ما 13 سالش تمام می شود. البته اگر زمان آشنایی و دو سال و نیم نامزدی را در نظر بگیریم، از مرز 15 سال می گذرد. درواقع سر سریال پسرخاله ها بود که با هم آشنا شدیم. بعد از آن باز هم در کارهای مختلفی کنار هم بازی کردیم و بیشتر با هم آشنا شدیم، به نقاط مشترک و سلیقه های هم پی بردیم و رفته رفته هفته ای یکبار دیدن مان تبدیل به دو بار و بیشتر شد و یکدفعه گفتیم چرا اصلا همیشه با هم نباشیم!؟ اولین کار مشترک مان بعد از نامزدی، سریال دختران  بود.
 
نیما:دوران نامزدی بسیار مهم است. شما را آماده می کند تا به طرف مقابل خود نزدیک تر شوید، خلق و خوی همدیگر را بشناسید تا بعد از ازدواج وقتی قرار است در کنار هم زیر یک سقف پا بگذارید، با شناخت کامل تر و دقیق تری آماده پذیرش مسئولیت های جدید باشید.
 
سحر:من هم با نیما موافق هستم. دوران نامزدی زمانی است که نه تنها خودتان بلکه خانواده های هر دو طرف هم بیشتر با هم آشنا می شوند، هم عروس و داماد از خانواده طرف مقابل شناخت بهتری پیدا می کنند و این معاشرت ها و نشست های دورهمی باعث می شود، ذره ذره همدیگر را بشناسید. درواقع در همان دورهمی ها و معاشرت های کنار خانواده به طرز تفکر و نوع نگرش هم پی می برید و متوجه می شوید. 
 عکس نیما فلاح و سحر ولدبیگی
شما یکی از موفق ترین زوج های هنری کشور هستید و این در حالیست که حواشی زیادی پیرامون هنرمندان وجود دارد… چه اصولی این موفق بودن را در زندگی شما ایجاد کرده است؟
 سحر:به نظر من حاشیه داشتن باعث می شود که همیشه استرسی در زندگی شما حاکم باشد، خواه این حاشیه کاری، خواه مربوط به زندگی شخصی تان باشد. این انتخاب شخصی من و نیما بوده که هر دو دوست داشتیم زندگی آرامی داشته باشیم و از حاشیه ها دور بمانیم. به هر حال اختلاف سلیقه همیشه و بین همه وجود دارد اما من و نیما همیشه خواستیم و سعی کردیم مشکلات شخصی مان را بین خودمان حل کنیم و درباره مسائل خصوصی مان به غیر از خودمان با کسی صحبت نکرده ایم چون به هر حال وقتی با دیگران مطرح می کنید، ممکن است آن مسئله ساده به یک اتفاق بزرگ تبدیل شود و خودمان آن را تبدیل به یک حاشیه بزرگ کنیم. 
 
نظر من و نیما این بوده که مسائل خوب و بد زندگی ما فقط به خودمان مربوط است. حال اگر مسئله خوبی باشد سعی می کنیم دیگران را در آن شریک کنیم و اگر ناخواسته به مسئله بدی برسیم، آن را بین خودمان حل می کنیم.
 
نیما:بگذارید یک نکته ای را بگویم… معاشرت با دوستان، آشنایان و در و همسایه کار لذت بخشی است. برای من و سحر هم همینطور است. اما این شکل از معاشرت یعنی شما با افرادی روبرو هستید که یک عالمه ویژگی و خصوصیت دارند، خصوصیاتی که شما آنها را نمی شناسید. به هر حال وقتی آنها را دعوت می کنید یا از سوی آنها دعوت می شوید، رفته رفته با این ویژگی ها آشنا می شوید که برای درک کامل همه این ویژگی ها به سال ها زمان نیاز است! 
  
من و سحر برخلاف آنچه به نظر می آید، افرادی به شدت سنتی هستیم، به خصوص در سنت های خانوادگی جزو خانواده هایی هستیم که معاشرت مان تنها محدود به خانواده است. به هر حال خانواده هر چه که باشد از گوشت و خون شماست، از کودکی شما را با همه خصوصیات تان شناخته و شما هم همین حس را نسبت به آنها دراید، برای همین به نظر من بهترین حاشیه امن برای هرکسی خانواده است. 
 
اگر به قدیم نگاه کنید همه اعضای خانواده دور یک سفره می نشستند، پدربزرگ ها، پدرها، بچه ها، و به همین ترتیب افرادی که اضافه می شدند این سفره را بزرگتر و کامل تر می کرد. در آن محیط مردم می دانستند همیشه کانونی به نام خانواده وجود دارد که همه اعضای آن در مواقعی دور هم جمع می شدند و می توانستند مشکلات شان را مطرح کنند. اما حالا شکل خانواده عوض شده و در ظاهر مدرن این خانواده ها معاشرت ها و دوستی ها هم تغییر کرده است. 
 
من و سحر به اندازه کافی در محل کارمان معاشرت کاری داریم، برای همین تمام آنچه مربوط به خانواده می شود و حیطه شخصی ماست، برای خانواده است. گاهی بیرون بردن یک صحبت خانوادگی به جای آرام کردن مسئله، تبدیل به یک جنجال می شود! ما سعی کرده ایم به حرمت خانواده دو نفره مان احترام بگذاریم.
   نیما فلاح و سحر ولدبیگی
در کنار مسائل مالی، چه چیزهایی برای شروع یک زندگی مشترک لازم است؟
سحر:به هر حال در یک زندگی مشترک چه زن و چه مرد حق هایی دارند که نمی توان آنها را نادیده گرفت، اما وقتی به زندگی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها یا حتی پدرها و مادرهای مان نگاه می کنیم، می بینیم به رغم همه فراز و نشیب ها و گاه مشکلات مالی، همیشه یک نفر کوتاه می آمد. اتفاقی که این روزها دیگر به آن راحتی نمی افتد. الان در زندگی طوری شده که از یک جایی به بعد هر یک از طرفین حق را کاملا به خودشان می دهند تا جایی که هیچ حقی برای طرف مقابل قائل نیستند. به نظر من در کنار دوست داشتن و شناخت لازم از یکدیگر، مهم این است که به طرف مقابل حق بدهیم چون قطعا گاهی اوست که حرف درست می زند.
 
نیما:از نظر من مسئله مالی بسیار مهم است. عموما همه ازدواج ها با یک شکل و نگاهی از بلندپروازی شروع می شود، دو طرف نقشه هایی می کشند و می خواهند به اهدافی برسند، ولی جلوتر که می روند به علت مشکلات مالی با عملی نشدن نقشه ها کم کم ازدواج شان دچار تزلزل می شود، در این حالت هرکدام از آنها حس می کنند در کنار همسرشان به خیلی از چیزهایی که در ذهن شان بوده، نرسیده اند و به مرور این مسئله فاصله بین آنها را زیاد می کند. 
 
من معتقدم در ابتدای امر هر زوجی باید بداند چقدر بودجه دارد و قرار است با چه بودجه ای زندگی شان را شروع کنند. قطعا مسائل مالی وزنه مهم و سنگینی است کما اینکه حتی سلامتی شما بر پایه درآمدتان است. فکرش را بکنید که مثلا برخورداری از امکانات دندان پزشکی، چکاپ ماهیانه و… همگی نیازمند تامین مالی هستند، از قدیم هم گفته اند که عقل سالم در بدن سالم است. 
 
خب؟ اینها نبود، فرد و به تبع آن زندگی او دچار مشکل می شود. همچنین برعکس خیلی ها معتقد هستم که داماد قبل از شروع زندگی مشترک باید به اصطلاح چپ خودش را پُر کند چون حالا دیگر آن طور نیست که بگوییم همه چیز را بعد از رفتن زیر یک سقف می توان درست کرد! به هر حال وجود یک بستر امن اولیه مثل خانه لازم است.
 
سحر:یا اگر از همان اول این چیزها را ندارند بهتر است پله پله برای داشتن و جمع کردن شان تصمیم بگیرند و برنامه ریزی کنند. مثلا برنامه بریزند تا 5 سال یا 10 سال آینده به چیزهایی که می خواهند دست پیدا کنند نه این که از همان اول تا خرخره توی قرض فرو بروند! خیلی چیزها را می شود ساده تر گرفت، مثلا در مورد خودمان، چه پدر من و چه پدر نیما دوست داشتند عروسی آنچنانی بگیریم، ما هم بدمان نمی آمد، اما دیدیم این کار پرهزینه باعث می شود، تا چند سال پس از ازدواج، تلاش کنیم تا خرج آن عروسی و هزینه هایش جبران شود! درحالی که با ساده تر برگزارکردن عروسی می توانستیم به مسائل مهم تری بپردازیم.
 
نقش گذشت را در زندگی مشترک چقدر مهم می دانید؟
سحر:عقیده من این است که در زندگی مشترک از یک جایی به بعد هر دو آدم مدل همدیگر می شوند، افکار و احساسات شان مثل هم می شود و این مسئله خواسته های آنها را هم مشترک می کند یعنی می خواهند به یک چیز برسند، البته همیشه در کنار این خواسته مشترک، خواسته های انفرادی هم هست اما باید دید آن خواسته انفرادی اهمیتی دارد یا نه؟ 
 
برای مثال شاید نیما بخواهد هواپیمای کنترلی بخرد! که قطعا این خواسته، خواسته مشترکی نیست یا من بخواهم کاری را انجام بدهم که فقط برای خودم مهم است، نمی گویم از خواسته شخصی تان دست بکشید، اتفاقا به نظر من خوب است که در این مورد وارد بده بستان بشوید و به تناوب به خواسته های شخصی همسرتان توجه کنید. چون اگر قرار باشد همسرتان مدام از خواسته هایش بزند و فقط به خواسته های شما یا خواسته های مشترک تان بپردازد یک جایی کم می آورد و ممکن است بگوید که «همیشه دارم برای تو کاری انجام می دهم…»
 
نیما:من از حرف های سحر این نتیجه را گرفتم که خواسته های زندگی مشترک را می توان به دو شکل مادی و معنوی تقسیم کرد. خواسته های مادی عموما خواسته هایی کودکانه و بعضا خودخواهانه می شوند، به همین علت جای  گذشت در آنها کمتر است. اما وقتی به خواسته های معنوی نگاه می کنیم متوجه می شویم نه تنها به نفع طرف مقابل است بلکه همین نفع را برای شخص خود من هم دارد. می توان اینطور تحلیل کرد که رسیدن به آن خواسته برای هر دو نفرمان مفید و خوب است. این که حالا مثلا الزاما من باید مسواک آبی رنگ برقی داشته باشم خواسته کودکانه ای است! به هر حال معتقدم آدم ها از یک جایی به بعد باید بزرگ شوند و این بزرگ شدن یک معنایش توجه به خواسته های طرف مقابل است.
نیما فلاح و همسرش
اگر بخواهید همسرتان را تعریف کنید، چه می گویید؟
سحر:همسرم گنج زندگی من است.
نیما:همسرم سحر را هیچ وقت با کلام نتوانستم توصیف کنم.
به نظر ما، در مراسم عروسی به تنها کسی که خوش نمی گذرد خود عروس و داماد است. برای همین خانواده ما نیز با این خواسته ما کنار آمدند و با یک مهمانی بسیار ساده خانوادگی زندگی مشترک مان را آغاز کردیم.
  
شما عصبانی هم می شوید؟
سحر:البته خیلی خیلی خیلی کم پیش می آید که نیما عصبانی شود!
نیما:راستش گاهی آدم سعی می کند مسائل را درون خودش بریزد و عنوان نکند و به خودش می گوید چه لزومی دارد این را به همسرم بگویم!؟ اما واقعیت امر این است که وقتی شما ماجرا را با همسرتان در میان می گذارید، دونفری به آن فکر می کنید و به جای درون خودتان ریختن، از همفکری همسرتان برای پیداکردن راه حل استفاده می کنید.
 
سحر:من معتقدم باید به همسرتان به چشم یک دوست نگاه کنید و در کنار همسر بودن، بهترین دوست هم نیز باشید. گاهی شاید همسرتان شما را قضاوت کند اما شما به دوستی نیاز دارید که بدون قضاوت، پای حرف های شما بنشیند. در این حالت شما مطمئن هستید که او گوشی شنواست که در آن لحظه یا حتی بعدها نمی خواهد شما را سرزنش کند.
 
نیما:من قبلا همه چیز را در خودم نگه می داشتم و برای خودم تحلیل می کردم، اما به مرور از سحر، حاضرجوابی را یاد گرفتم. اوایل می گفتم این که سحر در همان لحظه چیزی را که به ذهنش می رسید را عنوان می کند، می تواند باعث ایجاد مشکل شود اما بعد دیدم این حس همان لحظه است که عنوان می شود. اگرچه حالا هم آدم حاضرجوابی نیستم اما چیزی را در خودم نگه نمی دارم!
 
سحر:به نظرم اینجوری خیلی بهتر است که آنچه اذیت تان می کند را یکبار می گویید و خلاص…
 
 معمولا سر چه مسائلی با یکدیگر جروبحث می کنید؟
 
سحر:راستش ما جروبحث نمی کنیم. فقط ممکن است در مواردی از هم دلخور شویم!
 
نیما:جروبحث که نه، اما بحث می کنیم، آن هم با این توضیح که صدای مان از یک تن خاص بالاتر نمی رود!
 
چقدر به حریم شخصی همسرتان اهمیت می دهید؟
سحر:ما از یک جایی به بعد در زندگی مشترک تصمیم گرفتیم که دوستان مشترکی داشته باشیم، یعنی اینطور نیست که یک دوست فقط دوست من یا فقط دوست نیما باشد. این مسئله باعث شده تا همه چیزمان رو باشد. البته این مدلی است که برای ما جواب داده و نمی گویم قانونی صددرصد برای تمام زوج هاست.
 
نیما:به نوعی با این شکل، حریم خصوصی ما، با هم یکی شده است. نمی دانم چنین کاری درست است یا نه!؟ شاید یک آدم باتجربه تر و متخصص باید در این باره نظر بدهد اما ما حریم شخصی یک نفره نداریم!
 
سحر:مثلا شاید افرادی باشند که دوست نداشته باشند همسرشان به گوشی موبایل آنها جواب بدهد اما من و نیما چنین قانونی برای خودمان نداریم!
 
نیما:این بر می گردد به همان حریم مشترکی که گفتم مثلا جالب است بدانید اطلاعات گوشی هر دو نفرمان یکی است تا جایی که اگر اطلاعات گوشی یکی از ما پاک شود، اصلا نگران نمی شویم چون عین همین اطلاعات در گوشی آن یکی هم هست. اصلا ما الکی دو تا گوشی داریم (با خنده).
نیما فلاح و سحر ولدبیگی 
آیا سرگرمی مشترکی دارید که در اوقات فراغت به آن بپردازید؟
سحر:سریال می بینیم، سفر می رویم، عاشق پیک نیک هستیم، به گل و گیاه های مان می رسیم، گیم بازی می کنیم، آشپزی مشترک انجام می دهیم و اصلا همه کارهای مان از آنجا که با هم مشترک است، شکل سرگرمی به خودش می گیرد. مثلا وقتی با هم به فروشگاه شهروند می رویم، فقط به عنوان وظیفه خرید خانه به آن نگاه نمی کنیم، از همان جلوی درب، دو تا آبمیوه می گیریم و شروع به خوردن می کنیم و راه می افتیم، جلوی هر بخشی می ایستیم، نگاه می کنیم و بررسی می کنیم که به آن نیاز داریم یا نه؟ یعنی آن ساعت از زندگی مان را هم ضمن خرید، تفریح می کنیم.
   
کدام ویژگی همسرتان باعث شده تا در زندگی احساس خوشبختی کنید و راز این خوشبختی چیست؟
نیما:به عقیده من باید تمام صفات خوب انسانی را در خودمان پیدا کرده و از صفات منفی فرار کنیم. ما هر دو سعی کرده ایم صفات خوب مشترکی داشته باشیم، مثلا من سعی نکرده ام طنازتر و شیرین تر بشوم. اگر چیزی خوب  است سعی می کنیم با هم به آن برسیم و آن را انجام بدهیم، به همین علت صفات خوب سحر آنقدر زیاد است که از دست من خارج شده است.
 
سحر:رابطه من و نیما به این شکل شده که اگر جایی برویم که در آن لحظه من یا او کم انرژی باشیم، دیگری جای خالی اش را پر می کند. من خودم سعی کرده ام که چیزهای خوب زیادی از نیما یاد بگیرم، نیما مرد مهربان و صادقی است، گرچه معتقدم همه آدم ها همه این خصوصیات خوب را در خودشان دارند، که حالا براساس شرایطی کم یا زیاد می شود. ما سعی کرده ایم خصوصیات خوب همدیگر را یاد بگیریم و نمی توانم بگویم کدام ویژگی نیما الزاما باعث شده نسبت به او نگاه بهتری داشته باشم. کما این که اگر بخواهم یک ویژگی مهم نیما را نام ببرم به نظرم «نیما بودن» است چون این تعریف همه آن ویژگی های خوب را در خودش دارد. 
 
نیما:یکی از صفات بسیار خوب سحر شوخ طبع بودن اوست. او همیشه به هر ماجرایی از یک زاویه دیگر هم نگاه می کند، البته گاهی می گویم در این لحظه آنقدر مسئله منطقی و جدی است که چطور می شود به آن نگاه شوخ طبعانه داشت، اما جالب است، سحر طوری به آن نگاه می کند که اگر قرار است چیزی به هم بریزد، دیگر این اتفاق نمی افتد! این چیزی است که از سحر یاد گرفته ام که شما در لحظه عصبانیت برای چند لحظه منطق را فراموش کنید و با نگاه شوخ، آن را تصور کنید. مثلا سحر موقع عصبانیت من، با همین روش سعی می کند من را آرام کند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا