چهره ها

ناتالی پورتمن و کالین فرث در قامت دانشمندان عصب‌شناس/ عکس

برای ما بسیار جالب است که ببینیم فرد مشهوری علاوه بر زمینه کاری اصلی خودش در یک زمینه دیگر مثلا دنیای علم هم فعال و صاحب‌نظر باشد و وقتی ببینیم که ستاره‌های پرفروغ دنیای سینما، با ظاهری زیبا و توان بازیگر بالا، درگیر فعالیت‌های علمی شده‌اند، این هیجان ما بیشتر می‌شود.

کالین فرث مغزهای سیاستمداران را می‌کاود
در مجله «کارنت بیولوژی» به تازگی مقاله‌ای منتشر شده که نویسندگان آن عبارتند از تام فیلدن، گریانت ریس و کالین فرث. بله! کالین فرث، همان بازیگری که بخاطر فیلم سخنرانی پادشاه برنده اسکار شد.

داستان از ۲۸ دسامبر سال ۲۰۱۰ شروع شد، زمانی که در برنامه‌ای در بی‌بی‌سی استاد دانشگاه لندن -گریانت ریس- سعی کرد MRI مغز دو سیاستمدار از دو قطب سیاسی مختلف یعنی «الن دونکان» محافظه‌کار را با «استفان پاند» حزب کارگر با هم مقایسه کند تا ببیند که آیا تفاوتی ساختاری بین مغزهای افرادی با ترجیح سیاسی متفاوت یا متضاد وجود دارد یا نه.

در این برنامه سؤال جالبی توسط فیلدن مطرح شد: آیا باورهای سیاسی که توسط ما آموخته می‌شوند حاصل تجربیاتی هستند که ما به تدریج در محیط اکتساب می‌کنیم یا مدارهای نورونی مغزمان ما را متمایل به یک دید سیاسی خاص می‌کنند؟

طبیعی بود که با مقایسه MRI تنها دو سیاستمدار، نمی‌شد به این سؤال پاسخ داد. به همین خاطر در جریان یک پژوهش ۹۰ دانشجوی دانشگاه UCL با متوسط سن ۲۳٫۵ سال انتخاب شدند، نخست از انها خواسته شد که علاقه سیاسی خود را مشخص کنند و بگویند که محافظه‌کار دوآتشه یا عادی، میانه‌رو یا لیبرال افراطی یا عادی هستند.

سپس از همه این دانشجویان MRI به عمل آمد. از آنجا که مقایسه همه اجزای مغز دانشجویان با هم دشوار بود، محققان بر دو جزء مغز متمرکز شدند: آمیگدال و قشر سینگولیت قدامی.

دلیل این انتخاب این بود که محققان تصور می‌کردند که محافظه‌کاران به خاطر ذات مشرب سیاسی خود در برابر تغییر مقاوم هستند و تغییر و تحول در شرایط باعث اضطراب در آنها می‌شود، پس منطقا باید قسمتی از مغز که در مکانیسم هراس نقش دارد یعنی آمیگدال در آنها بزرگ‌تر باشد.

از سوی دیگر قشر سینگولیت قدامی، علاوه بر تنظیم وظایف خودکار بدن مثل تنظیم فشار خون و ضربان قلب، در فعالیت‌های شناختی عقلانی مثل تصمیم‌گیری، همدلی، تشخیص اشتباه و پایش چالش‌ها نقش دارد و باید در لیبرال‌ها فعال‌تر باشد.

نتیجه تحقیق آنها نشان داد که ماده خاکستری قشر سینگولیت قدامی در لیبرال‌ها یا آنهایی که به جنالح چپ متمایل‌ترند، ضخامت بیشتری دارد، این در حالی بود که آمیگدال در میان محافظه‌کاران یا کسانی که به جناح راست تعلق خاطر داشتند، بزرگ‌تر بود.

این، نتیجه خام این تحقیق بود، اما آیا به راستی این رفتارها و ترجیحات سیاسی بودند که باعث تفاوت آناتومیک شده بودند، یا اصلا خود ساختار و مداربندی مغز است که منش سیاسی یک فرد را مشخص می‌کند؟

این تحقیق نمی‌تواند، پاسخ قاطعی به این سؤال بدهد. به علاوه باید به دو نکته دیگر هم توجه داشت:

۱- بزرگ‌تر بودن یک قسمت مغز، لزوما به معنی کارکرد بیشتر آن نیست.
۲- قسمت‌های مختلف مغز، وظایف متعددی دارند، مثلا آمیگدال قسمتی از سیستم لیمبیک است و در پردازش حافظه و رفتارها نقش دارد، ثابت شده است که کسانی که آمیگدال بزرگ‌تری دارند، می‌توانند شبکه‌های اجتماعی بزرگ‌تری را رهبری کنند یا با آنها تعامل داشته باشند.

حالا که صحبت مقاله کالین فرث را با هم مرور کردیم، بد نیست در مورد پژوهش ناتالی پورتمن هم برایتان بنویسم.

ناتالی پورتمن را با فیلم محشر ک مثل کین‌خواهی می‌شناختیم و امسال شاهد درخشش بی‌نظیر او در قوی سیاه بودیم، اما جالب است بدانید که او فارغ‌التحصیل روانشناسی از دانشگاه هاروارد در سال ۲۰۰۰ است.

او اخیرا یکی از دستیاران پروفسور استفان کوسیلین در جریان تحقیقی بود که نتایج آن در ژورنال علمی Neuroimage به چاپ رسید.

Hershlag نام خانوادگی اصلی پورتمن است

حوزه مهمی از دانش نوروساینس به بررسی نحوه تکامل مغز آدم‌ها از زمان تولد تا بلوغ فکر آنها می‌پردازد. در حقیقت، بسیاری از توانایی‌های ذهنی، که ما ساده یا بدیهی تصور می‌کنیم، حاصل یک دوره تکامل عصبی است و به همین سادگی در ما نهادینه نشده‌اند.

در جریان یک پژوهش جالب، دانشمندان تصمیم گرفتند که روی مسئله پابرجایی دیداری اشیا کار کنند. همه ما در سال اول عمر به این توانایی ذهنی دست می‌یابیم یعنی به تدریج یاد می‌گیریم که وقتی چیزی از میدان دیدمان خارج می‌شود یا پنهان می‌شود، همچنان وجود دارد و از بین نمی‌رود.

دانشمندان می‌خواستند رابطه بین تکامل لوب پیشانی مغز را با این توانایی ذهنی، بررسی کنند. اما آنها نمی‌توانستند با MRI این کار را بکنند، چون عملا نمی‌شد از شیرخواران خواست که بی‌حرکت در دستگاه MRI قرا بگیرند و بعد از آنها تست‌های لازم را به عمل آورد.

به همین خاطر دانشمندان از فناوری دیگری به نام اسپکتروسکوپی فروسرخ نزدیک استفاده کردند، این نور می‌تواند به داخل جمجمه نفوذ کند و از آنجا که عروقی که حاوی اکسپژن و یا تهی از آن هستند، میزان جذب نوری متفاوتی دارند، می‌توان معلوم کرد که کدام قسمت از مغز در هر لحظه بیشتر در حال فعالیت است.

دانشمندان، ۲۰ شیرخوار بین ۵ تا ۱۲ هفته را انتخاب کردند و هر چهار هفته آنها را مورد بررسی قرار دادند، در جریان هر آزمایش، کلاهی به آنها نشان داده می‌شد و بعد کلاه زیر لباس مخفی می‌شد، بچه‌هایی که توانایی پابرجایی دیداری را داشتند، با بیرون رفتن کلاه از میدان بینایی، همچنان دنبال آن می‌گشتند، اما آنهایی که هنوز این توانایی را نداشتند، کلاه را فراموش می‌کردند و سرگرم چیزهای دیگر می‌شدند.

دانشمندان بررسی مغزی با فناوری اسپکتروسکوپی را در هر شیرخوار قبل و بعد از کسب توانایی، با هم مقایسه کردند و به این نتیجه رسیدند که تکامل قشر پیشانی باعث این توانایی می‌شود. نتیجه جانبی این پژوهش هم این بود که از این شیوه می‌توان برای مطالعه تکامل مغز شیرخواران استفاده کرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا