جدایی زوج بازیگر معروف با بخشش مهریه کلان
جدایی زوج بازیگر
زندگی زوج بازیگر معروف هنوز به نیمه داستان نرسیده بود که سکانس طلاق برایشان کلید خورد و از هم جدا شدند.
قرارداد بسته شد و آنها جلوی دوربین رفتند. هر دو تلاش کردند از این فرصت طلایی خوب استفاده کنند و به شخصیت های فیلمنامه جان تازه ای ببخشند. چند ماه بعد فیلم آماده شد ولی آنچنان که باید، در محافل هنری سر و صدا نکرد و در گیشه هم خوب نفروخت. ولی آن فیلم دستکم برای دختر و پسر جوان «آمد» داشت و باعث شد به دنیای سینما و تلویزیون معرفی شوند.
از آن مهمتر اینکه باب آشنایی باز شد تا پسر جوان در یک روز بارانی به دختر مورد علاقه اش پیشنهاد ازدواج دهد. پسر گفت عاشق متانت و البته خنده های او شده، دختر هم با شنیدن این پیشنهاد اجازه خواست بیشتر فکر کند و با تأمل تصمیم بگیرد.
جدایی زوج بازیگر معروف
بر خلاف تصور طرفداران، زندگی آقا و خانم هنرپیشه چندان تفاوتی با زندگی معمول یک خانواده متوسط نداشت، اما انتظارات مخاطبان باعث می شد در انظار عمومی ظاهر نشوند یا در صورت برگزاری جشنواره یا جشن های هنری با لباس های فاخر و تشریفات پا روی فرش قرمز بگذارند.
هجوم طرفداران و تماشاگران برای گرفتن امضا و عکس یادگاری باعث می شد هرگز نتوانند در پیاده روها قدم بزنند یا در پاساژها خرید کنند. گاهی حتی حسرت حضور در یک کبابی یا گاز زدن به یک بلال کباب شده کنار خیابان و جاده در دل آنها باقی می ماند. اما این همه ماجرا نبود، اختلاف های کوچک آنها کم کم بزرگتر شد و گاه مشاجراتشان پایانی نداشت.
برای همین دادخواست طلاق توافقی را به وکلایشان سپردند تا به جای آنها مراحل اداری و تشریفات قانونی را پیگیری کنند. آنها مصمم بودند هر چه زودتر به زندگی مشترکشان خاتمه دهند.
بر اساس مستندات پرونده، دادخواست طلاق توافقی زوج بازیگر از جملات آشنایی بهره می برد، واژگانی که برای همه درخواست های متارکه به دادگاه ها ارائه می شود و تفاوتی ندارد که زوج چه کاره بوده یا متعلق به کدام طبقه جامعه باشند.
واژگانی از جمله؛ «زوج و زوجه به سبب اختلافات به وجود آمده هیچگونه توافقی برای ادامه زندگی مشترک نداشته و از دادگاه محترم درخواست رسیدگی و صدور گواهی عدم سازش جهت اجرای طلاق دارند.»
در برگه های دادخواست هیچ توضیحی درباره دلایل درخواست طلاق یا مستنداتی درباره اختلافات موجود بیان نشده بود. حتی اگر خانم و آقای هنرپیشه دلایلی را به وکلای خود بازگو کرده بودند، وکلا ترجیح داده بودند از توضیحات اضافی بپرهیزند. اصلاً چه اهمیتی داشت که زوج هنرپیشه چه مشکلاتی دارند، آنها هم جزئی از جامعه هستند با همه مشکلات مشترک.
از قرار معلوم خانم بازیگر جدا از مهریه سنگین، سند ششدانگ یک آپارتمان در شمال شهر را هم پشت قباله اش داشت و به طور جداگانه هم حق تحصیل، کار و حتی حضانت فرزند احتمالی را گرفته بود. طبق دادخواست ارائه شده زن جوان فقط به دریافت آپارتمان رضایت داده و از باقی مطالبات خود صرفنظر کرده بود.
براساس روال رسیدگی به مناقشات در دادگاه های خانواده، قاضی زوج را ابتدا به واحد مشاوره و سپس داوری ارجاع داد، هر چند نتیجه احتمالی این نامه نگاری کاملاً قابل پیش بینی است. با این حال پرونده به دریافت گزارش های مربوطه موکول شد.
در آن صبح گرم مرداد، هیچ یک از طرفین دعوا در دادگاه خانواده حضور نداشتند، شاید هر کدام از آنها در گوشه ای از کشور و دریک فیلم سینمایی مشغول ایفای نقش بودند، هر چند در بازی زندگی نتوانسته بودند بخوبی ظاهر شوند. زندگی خانم و آقای هنرپیشه معمولاً شرایطی داشت که کمتر همدیگر را ببینند و کمتر غذای خانه را میل کنند.
با این حال یکی از آنها در مصاحبه ای با یک نشریه گفته بود؛ کاش زودتر ازدواج کرده بودند. آن یکی هم از درک متقابل همسرش حرف زده بود. شاید در آن لحظه حق داشتند، اما حالا زندگی مشترک آنها از نقطه آرامش خارج، به کشمکش وارد شده و در نهایت به اوج رسیده بود.در یکی از فیلم هایی که بازی کرده بودند دیالوگ مشهوری از زبان یکی شان با این مضمون بیان می شد؛ «واقعاً هیچ کسی برای طلاق گرفتن ازدواج نمی کنه…» و طرف مقابل ادامه می داد:«آره خب؛ همه فکر می کنن بهترین انتخاب رو داشتن…ولی بستگی داره بعداً چه اتفاقی بیفته.»